انصاف و قضاوت

سید علی نجفی:
...حدیثی نقل می‌کند کسی پیش پیغمبر آمد و گفت: آقا، من دزدم، پدرم هم سارق بوده است، خلاصه ما چه کار کنیم؟ ما چه کاسبی را پیش بگیریم؟ حضرت دید که این کارش دزدی است، هرچه هم به او بگوید فایده ندارد، فرمود خب تو کار و شغل پدرت را پیش بگیر اما یک سفارش به تو می‌کنم و آن اینکه انصاف هم داشته باش، انصاف داشته باش.
خلاصه یک شب به دزدی رفت. یک گاوصندوق طلا بود. چندتا کیسه، هفت هشت ده تا کیسه، این‌ها را برداشت و داشت می‌رفت که یادش افتاد که بنا شد ما دزد بشویم اما انصاف داشته باشیم، همه را ببریم آخر ...، یکی از کیسه‌ها را جا گذاشت، چندتا پله رفت. باز گفت این هم باز بی‌انصافی است، اینکه از نه تا کیسه هشت‌تا را ببریم این باز بی‌انصافی است، خلاصه تا لب پشت‌بام که رسید آن کیسة آخر را هم جا گذاشت...


حالا بیاین به این بحث عدالت و انصاف، بحث قضاوت رو هم اضافه کنیم.
راستی اگه هر کدوم از ما قضاوت‌های غیرمنصفانه‌مون رو یکی یکی بگذاریم زمین،
دیگه چی میمونه؟


سید علی نجفی:
«و احملنی فیه علی العدل و الانصاف» این هم خیلی مهم است. خدایا، مرا بر عدل و انصاف بدار، که خدا آدم بی‌انصاف را دوست ندارد، انسان عادل باشد، انصاف داشته باشد، انصاف در کار داشته باشد، اگر طبیب است انصاف داشته باشد و دقت کند در کارش، اگر صنعتگر است انصاف و عدل داشته باشد، ما خیلی اوضاعمان خراب است، صنعت‌هایمان خراب و مخدوش...، فکر نمی‌کنیم که این را می‌خواهیم دست یک بنی نوع خودمان بدهیم دیگران را با خودمان فرق می‌گذاریم و همین که توانستیم جنس خودمان را رد کنیم دیگر مهم نیست که چه می‌سازیم و تحویل می‌دهیم، این‌ها بی‌انصافی است، این‌ها بی‌عدالتی است، این‌ها به خود صدمه زدن است، این‌ها خود و روح خود را آتش زدن است چرا که اگر کسی انصاف داشته باشد انصاف همه چیز او را درست می‌کند.
حدیثی نقل می‌کند کسی پیش پیغمبر آمد و گفت: آقا، من دزدم، پدرم هم سارق بوده است، خلاصه ما چه کار کنیم؟ ما چه کاسبی را پیش بگیریم؟ حضرت دید که این کارش دزدی است، هرچه هم به او بگوید فایده ندارد، فرمود خب تو کار و شغل پدرت را پیش بگیر اما یک سفارش به تو می‌کنم و آن اینکه انصاف هم داشته باش، انصاف داشته باش.

خلاصه یک شب به دزدی رفت. یک گاوصندوق طلا بود. چندتا کیسه، هفت هشت ده تا کیسه، این‌ها را برداشت و داشت می‌رفت که یادش افتاد که بنا شد ما دزد بشویم اما انصاف داشته باشیم، همه را ببریم آخر ...، یکی از کیسه‌ها را جا گذاشت، چندتا پله رفت. باز گفت این هم باز بی‌انصافی است، اینکه از نه تا کیسه هشت‌تا را ببریم این باز بی‌انصافی است، خلاصه تا لب پشت‌بام که رسید آن کیسة آخر را هم جا گذاشت گفت: بابا خب این انصاف است، دزد با انصاف باش! اصلاً می‌شود؟ انصاف واقعاً آدم را درست می‌کند، انصاف خوب چیزی است، حال خوبی است، خدا آدم منصف را دوست دارد، خودبه‌خود کارهای دیگرش را هم درست می‌کند.
«و احملنی علی العدل و الانصاف» خدایا، مرا بر عدل و انصاف بدار. انسان باید انصاف داشته باشد، عدالت و انصاف. خدا خیلی شخص منصف را دوست دارد. انصاف یک حالت نیست بلکه در هرجا یک حکمی می‌کند.


حالا بیاین به این بحث عدالت و انصاف، بحث قضاوت رو هم اضافه کنیم.
راستی اگه هر کدوم از ما قضاوت‌های غیرمنصفانه‌مون رو یکی یکی بگذاریم زمین،
دیگه چی میمونه؟


- زندگی به اندازه کافی مهلکه قضاوت و درگیری واسه ما هست، لازم نیست دیگه درگیر کارهایی بشیم که به ما مربوط نیست یا خودمون رو در معرض قضاوت راجع به دیگران قرار بدیم.
اما معمولاً ماها هم به خودمون اجازه قضاوت می‌دیم و هم غیر منصفانه حکم صادر می‌کنیم.
مثلاً این حرفی که در مورد فلانی شنیدم مجازاتش 2 سال بی‌محلیِ، 6 ماه بی‌تفاوتیِ، نه اینکه تا آخر عمر نسبت بهش بی‌تفاوت باشم!


تو حکم صادر کردن منصف باشیم، برای همیشه درمورد طرف حکم صادر نکنیم،
قضاوت‌هامون زماندار باشه نه ابدی!


- اگه ماها تو زندگیمون دنبال انصاف و عدالت می‌گردیم باید بدونیم که ایجاد عدالت وظیفه تک‌تک ماست. اینطور نبوده که پیامبران اومده باشن که عدالت و قسط رو برقرار کنن بلکه اونها اومده بودن که مردم به عدالت رفتار کنن.


و این انصاف و عدالت در لحظه‌لحظه‌های زندگی ما خودش رو نشون میده،


همون لحظه‌هایی که ما مشغول قضاوت کردن درمورد دیگران هستیم. 

هیچ نظری موجود نیست: