در ادامه بحثِ "و موضع الرساله" به تفاوت نبی و رسول اشاره شده است. برای یادآوری مطالب گذشته نیز میتوانید به موضوع "زیارت جامعه" مراجعه و مطالب قبلی را پیگیری کنید.
فرق نبی و رسول
اشاره: رسول و نبي را در زبان فارسي به پيامبر ترجمه ميكنند ليكن روايت ذيل و بسياري از روايات ديگر دلالت ميكند كه تفاوت بين آنها وجود دارد.
جناب ابوذر (رضيالله عنه) از پيغمبر اكرم(ص) پرسيد: تعداد انبيا چندتاست؟ فرمود: صد و بيست و چهار هزار نفر.
ـ : چند نفر از آنان جزو مرسلين هستند؟
ـ : سيصد و سيزده نفر.
ـ : اولين نبي كيست؟
ـ : آدم (ع).
ـ : آيا جزو مرسلين است؟
ـ : بله، خداوند او را به دست خود خلق كرد و از روح خويش در او دميد. سپس فرمود: يا اباذر چهارتا از انبيا سرياني بودند، كه عبارتند از: آدم، شيث، اُخنوخ، كه همان ادريس است و او اولين كسي بود كه با قلم نوشت و نوح. چهارتا از عرب هستند: هود، صالح، شعيب و نبيّ تو، يعني محمّد(ص). اولين نبي از ميان بنياسرائيل موسي و آخرشان عيسي و ششصد پيامبر ديگر بودند.
ـ : يا رسول الله! خدا چند كتاب نازل كرده است؟
ـ : صد و چهار كتاب نازل كرده است: بر شيث، پنجاه صحيفه، بر ادريس سي صحيفه، بر ابراهيم بيست صحيفه نازل كرد و همچنين تورات، انجيل، زبور و قرآن را نازل كرده است(1)
از اين روايت فهميده میشود كه: اوّلاً، نبي و رسول با يكديگر تفاوت دارند. ثانياً، نبي از جهت مصداق عامتر از رسول است. ثالثاً، ممكن است رسالت و نبوّت گاهي با يكديگر جمع شوند. رابعاً، هر كس كه به مقام رسالت ميرسد، حتماً از مقام نبوّت بهرهمند است ولي عكس آن صادق نيست. اين كه تفاوت مفهومي اين دو واژه چيست، چندين احتمال مطرح است:
1 ـ برخي گفتهاند: رسول كسي است كه شريعت جديد بياورد ولي نبي اعم از آن است، خواه شريعت جديد بياورد يا اين كه مفسّر، مبيّن و مقرّر شريعت پيشين باشد(2).
اشكال اين احتمال اين است كه فقط پنج پيامبر، يعني نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمّد (عليهمالسلام) شريعت جديد آوردند: «شرع لكم من الدين ما وصّي به نوحاً و الّذي أوحينا إليك و ما وصّينا به إبراهيم وموسي وعيسي أن أقيموا الدّين ولا تتفرّقوا فيه»(3) در حالي كه تعداد رسولان الهي بيش از پنج تاست.
2 ـ برخي ديگر گفتهاند: رسول، كسي است كه كتاب دارد، اما نبي كتاب ندارد(4).
3 ـ گروهي ديگر معتقدند: رسول، كسي است كه كتاب داشته باشد و كتاب او اجمالاً نسخ شده باشد، ولي نبي اصلاً كتاب ندارد(5). اشكال اين دو احتمال اين است كه تعداد رسولان الهي به نقل جناب ابوذر از پيامبر(ص) 313 نفرند، در حالي كه بيش از 104 كتاب آسماني نقل نشده است.
4 ـ از شريف جرجاني نقل شده است: رسول كسي است كه جبرئيل بر او نازل شود و از جانب خداي متعال كتاب براي او بياورد. امّا نبي اعم است، يعني ممكن است فرشتهاي [غير از جبرئيل] براي او وحي نازل كند يا به قلبش الهام شود يا اين كه در خواب دريافت اخبار كند. بدين ترتيب رسول ـ كه وحي خاص دارد ـ افضل از نبي است(6). بخشي از اين تعريف به تعريف دوم و سوم برميگردد و بخش ديگر آن به تعريف ششم كه برگرفته از روايات است وگرنه به صورت مجموعي دليل ندارد. افزون بر اين كه الهامات قلبي، نظير آنچه كه بر مادر موسي (عليهاالسلام) نازل شد، و به آن نفحات رحماني ميگوييم، ملازم با نبوّت نيست.
5 ـ احتمال ديگري كه در بيان تفاوت اين دو واژه ميتوان مطرح كرد، اين است: همان گونه كه قبلا ً گذشت نبيّ از نَبَوَ ـ به معناي رفعت ـ است، ليكن برخي آن را از مادهي نبأ ـ به معناي خبر ـ دانستهاند(7). بدين ترتيب بر مبناي اول «نبي» به معناي رفيع المقام و بلند مرتبه و بر مبناي دوم به معناي خبرگيرنده يا گيرندهي وحي ميآيد. در هر صورت، مقام رسول از مقام نبي بالاتر است؛ زيرا مطابق معناي اول، نبيّ كسي است كه داراي منزلت الهي و مرتبت روحاني و معنوي فوقالعادهاي باشد. كسي كه به اين مقام رسيده، زمينهي مقام رسالت در او فراهم ميشود و به دنبال آن رسالت به او اعطا ميشود. مطابق معناي دوم نيز برتري رسول از نبيّ روشن است؛ زيرا نبوّت، مقدّمهي رسالت است و به عبارت ديگر رسول رابط بين عالم معقول و محسوس و جالس بين آسمان معنا و زمين ماده است. آن انسان برگزيده، هنگامي كه وحي الهي را دريافت ميكند نبي و آنگاه كه آن را ابلاغ ميكند رسول است. از اين رو هر رسولي بايد نبي باشد تا ابزاري براي هدايت مردم داشته باشد؛ چون رسول در مقام هدايت چيزي از خودش ندارد: «ما ينطق عن الهوي * إن هو إلاّ وحيٌ يوحي»(8)، ليكن لازم نيست هر كسي كه نبي است، رسول نيز باشد؛ زيرا ممكن است انسان كامل چيزي را دريافت كند ولي مأمور به ابلاغ آن نباشد.
شاهدي كه بر اين مدّعا ميتوان اقامه كرد اين است: در قرآن كريم غالباً هر جا كه متن وحي متضمن دستور شخصي به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد تعبير به «يا أيـّها النّبيّ» ميشود، مانند: «يا أيـّها النّبيّ لم تحرّم ما أحلّ الله لك...»(9)، «يا أيـّها النّبيّ إنّا أحللنا لك أزواجك...»(10) و.... اما در جايي كه افزون بر تحمل نبوت، ابلاغ متن وحي به ديگران نيز مورد نظر باشد تعبير به «يا أيـّها الرسول» ميشود، مانند: «يا أيـّها الرسول بلّغ ما أُنزل إليك من ربّك»(11). در اين آيه نه تنها امر «بلّغ» (به معناي ابلاغ كن) دلالت ميكند كه بايد متن وحي را به جامعه ابلاغ كند، بلكه عنوان «الرسول» نيز دلالت بر اين معنا دارد. جمع بين اين دو تعبير، از اهتمام خداي سبحان بر ابلاغ دعوت مورد نظر حكايت ميكند.
به بيان روشنتر: شكي نيست كه پيامبر اكرم(ص) مأمور بود تا هر آنچه را كه بر او نازل شد اعم از وحيهاي قرآني و غير قرآني، نظير وحيهاي تفسيري، احاديث قدسي را كه در هدايت امت سهم داشت ابلاغ كند. لذا نه تنها به غير وحي تكلم نكرد: «وما ينطق عن الهوي* إن هو إلاّ وحي يوحي»(12) بلكه هر چه وحي كه به او رسيد ابلاغ فرمود: «و ما هو علي الغيب بضنين»(13).
افزون بر اين، در بسياري از آيات، كلمهي «قل...» آمده است. وجود اين كلمه در قرآن كريم ـ با آن كه خطاب به خود آن حضرت است ـ نشان ميدهد كه آن حضرت كلمهاي از وحي را ناگفته نگذاشته است. بنابراين، چيزي از وحي، بيان نشده نماند. البته اسرار، رموز، ملاحم و علوم غيبي ـ كه جامعهي بشري تاب تحمّل آن را نداشت و ندارد ـ فقط با ائمّهي اطهار و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهمالسلام) مطرح ميشد. ليكن محتواي وحي گاهي متضمن وظيفهاي شخصي براي آن حضرت بود كه با خطاب «يا أيّها النّبي» بيان ميشد و گاهي متضمن دستوري عمومي بود كه احياناً پيامبر نيز در آن داخل بود ولي وظيفهي پيامبر اكرم(ص) به عنوان پيامبر، ابلاغ آن بود. اين قسم از وحي با خطاب «يا أيّها الرسول» بيان ميشد. به هر حال، رسول گرامي(ص) در ابلاغ وحيهاي قرآني چيزي را فروگذار نكرده است. آنچه گفته شد مطلبي است مشهور در فرق اين دو واژه، كه خلاصهاش در عام بودن واژهي نبوّت و خاص بودن واژهي رسالت است. اين تفاوت، اگر چه از لحاظ بحث لغوي قابل قبول است، ليكن از چند جهت قابل مناقشه است:
الف) قرآن كريم، بشارت و انذار را ـ كه از شؤون رسالت و ابلاغ پيام الهي است ـ به انبيا نيز اسناد داده است: «فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين»(14).
ب) در اين تعريف فرق بين دو واژهي رسول و نبيّ اينگونه ترسيم شده است: انسان كامل آنگاه كه پيام الهي را دريافت ميكند، نبي است و آنگاه كه آن را ابلاغ ميكند، رسول است، در حالي كه تمام سفيران الهي افزون بر جنبهي نبوت، جنبهي رسالت نيز داشتند؛ زيرا بعيد است كه كسي هر چه از وحي دريافت ميكند جنبهي شخصي براي او داشته باشد و براي ابلاغ آن و تعليم و تزكيهي ديگران هيچ وظيفهاي نداشته باشد.
پيغمبر اكرم(ص) در جواب جناب ابوذر فرمود: از ميان صد و بيست و چهار هزار نبي فقط سيصد و سيزده نفر رسول بودهاند. آيا ميتوان گفت: در طول تاريخ فقط سيصد و سيزده نفر وظيفهي هدايت ديگران را داشتهاند و بقيهي صد و بيست و چهار هزار نفر مسؤوليتي در اين زمينه نداشتهاند؟
البتّه چنين چيزي استحالهي عقلي ندارد و ظاهر برخي از احاديث نيز آن را تاييد ميكند، ليكن بسيار مستبعد است.
ج) قرآن كريم تصريح كرده است كه نه تنها به رسولان، بلكه به انبيا نيز رسالت داديم: «وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبيّ...»(15).
د) قرآن كريم از موسي(ع) به عنوان رسولي كه نبي بود، با تقديم رسالت بر نبوّت، ياد كرده است: «واذكر في الكتاب موسي إنّه كان مخلصاً وكان رسولاً نبيّاً»(16)، در حالي كه مطابق تعريف مشهور بايد ميگفت: «كان نبيّاً رسولاً».
بدين ترتيب تفاوت مذكور بين نبي و رسول قابل استناد به قرآن كريم نيست، هر چند كه پشتوانهي لغوي دارد.
6 ـ از قرآن كريم استفاده ميشود و ميتوان آن را به قرآن اسناد داد كه نبي و رسول مأمور ابلاغ پيام الهي هستند، ليكن رسول مأموريت ويژهاي در اين جهت دارد و پيك مخصوص خداست. از اين رو با ارسال رسول، اتمام حجت ميشود و نيز نزول عذاب بر امّت طغيانگر، بعد از ارسال رسول خواهد بود، نه بعد از ارسال نبي:«لكلّ أُمّة رسول فإذا جاء رسولهم قضي بينهم بالقسط وهم لا يُظلمون»(17)، «وما كنّا معذّبين حتّي نبعث رسولاً»(18)، «رسلاً مبشّرين و مُنذرين لئلاّ يكون للنّاس علي الله حجّة بعد الرسل»(19).
تعليق نزول عذاب و اتمام حجّت بر ارسال رسول، بيانگر مأموريت ويژهي رسول است، مأموريتي كه او را از نبي ممتاز ميكند.
7 ـ در روايات نيز به گونهاي ديگر بين دو واژهي نبي و رسول فرق گذاشته شده است. از امام باقر(ع) سؤال شد: فرق بين رسول، نبي و محدَّث (به فتح) چيست؟ فرمود: رسول، كسي است كه جبرئيل بر او نازل ميشود و او به صورت آشكارا جبرئيل را ميبيند و با وي سخن ميگويد. امّا نبي، كسي است كه فرشتهي وحي را در خواب ميبيند آنگونه كه ابراهيم(ع) در خواب ديده بود و پيامبر اكرم(ص) نيز از اين خوابها ميديد تا آن كه فرشتهي وحي براي او رسالت آورد. وقتي كه حضرت محمّد(ص) بين نبوّت و رسالت جمع كرد، جبرئيل پيش او ميآمد و رو در رو با او صحبت ميكرد.
امّا محدَّث (به فتح) كسي است كه فرشته با او سخن ميگويد و او سخن فرشته را ميشنود ولي نه در بيداري آن را ميبيند و نه در خواب؛ عن الأحول قال: سئلت أبا جعفر عليهالسلام عن الرسول و النبىّ و المحدَّث قال عليهالسلام: الرسول الذى يأتيه جبرئيل قُبُلاً فيراه و يكلّمه فهذا الرسول، و أمّا النبىّ فهو الذى يري فى منامه نحو رؤيا إبراهيم و نحو ما كان رأي رسول الله صلّي الله عليه و آله من أسباب النبوّة قبل الوحى حتّي أتاه جبرئيل عليهالسلام من عند الله بالرسالة و كان محمّد صلّي الله عليه و آله حين جمع له النبوة و جائته الرسالة من عند الله يجيئه بها جبرئيل ويكلّمه بها قبلاً... و أمّا المحدَّث فهو الذى يحدَّث فيسمع ولا يعاين ولا يري فى منامه(20).
استاد علامه طباطبايي (رحمهالله) معتقد است كه آيهي شريفهي «قل لو كان في الأرض ملائكة يمشون مطمئنّين لنزلنا عليهم من السماء ملكاً رسولاً»(21) متضمّن فرقي است كه در اين حديث بين رسالت و نبوّت گذاشته شد(22).
تذكّر: آنچه در فرق بين رسول و نبي بازگو شد راجع به رسالت انساني جهت تعليم كتاب و حكمت و تزكيهي نفوس و ساير مسايل مربوط به ادارهي امور جامعهي بشري است وگرنه رسالت به معناي عام، مصاديق ديگري دارد، مثل فرشتگان: «جاعل الملائكة رُسُلاً»(23)، شياطين: «أرسلنا الشياطين علي الكافرين تَؤزّهم أزاً»(24)، بادها: «أرسلنا الرياح لواقح»(25) و...، ليكن از هيچ يك آنها به عنوان رسولان، نبيّين يا انبياي اصطلاحي تعبير نخواهد شد. همچنين اصل اِنباء (به معناي گزارش) و نيز تنبيه (به معناي اعلام)، معناي جامع و فراگيري دارد كه طبق آن خداوند هم اِنباء و تَنْبيه دارد ولي عنوان رسالت بر ذات اقدس الهي منطبق نخواهد شد، چنان كه عنوان نبيّ نيز بر آن ذات اقدس اطلاق نميشود.
*****
(1) بحار، ج11، ص32؛ خصال، ص524، ابواب العشرين وما فوقه.
(2) همان، ج11، ص54؛ الميزان، ج14، ص391.
(3) سوره شوري، آيه13.
(4) الميزان، ج14، ص391.
(5) همان.
(6) شرح المقاصد، ج5، ص5، المقصد السادس فى السمعيّات.
(7) مفردات، «نبأ» و «نبي». برخي نيز گفتهاند: ممكن است از ريشهي نبي به معناي طريق باشد. پيامبر را از آن جهت نبي گفتهاند كه راه رسيدن به حق تعالي است؛ أو من النبى بمعني الطريق لكونه وسيلة إلي الحق تعالي (شرح المقاصد، ج5، ص5، المقصد السادس فى السمعيّات)، ليكن چنين ريشهاي براي اين واژه در كتابهاي رايج لغت مشاهده نشد.
(8) از روي هواي نفس سخن نميگويد. [آنچه ميگويد] چيزي جز وحي نيست كه بر او نازل ميشود (سوره نجم، آيات 3 ـ 4).
(9) اي نبي! چرا آنچه كه خدا بر تو حلال كرده، [بر خود ] حرام ميكني... (سوره تحريم، آيه1).
(10) اي نبي! ما حلال كردهايم بر تو همسرانت را كه... (سوره احزاب، آيه50).
(11) اي رسول! آنچه را كه از سوي پروردگارت نازل ميشود، ابلاغ كن (سوره مائده، آيه67).
(12) سوره نجم، آيات 3 و4.
(13) او (پيامبر) نسبت به غيب، يعني وحي بخيل نيست [تا از آن بكاهد يا چيزي از آن را ناگفته رها كند] (سوره تكوير، آيه24).
(14) انبيا را [به عنوان] مبشّر و منذر برانگيخت (سوره بقره، آيه213).
(15) قبل از تو هيچ رسول و نبي را نفرستاديم مگر آن كه... (سوره حج، آيه52).
(16) در اين كتاب، موسي را ياد كن كه او بندهاي خالص شده و رسولي صاحب نبوّت بود (سوره مريم، آيه51).
(17) هر امّتي رسولي دارد. پس اگر رسولشان آمد، ميان آنان به قسط و عدل حكم ميشود و بر آنان ستم نخواهد شد (سوره يونس، آيه47).
(18) هيچگاه [افراد يا امم را] عذاب نخواهيم كرد، مگر آن كه رسولي برانگيزيم (سوره اسراء، آيه15).
(19) رسولاني بشارت دهنده و بيم كننده فرستاديم تا مردم بهانه و حجّتي در برابر خدا نداشته باشند (سوره نساء، آيه165).
(20) اصول كافي، ج1، ص176.
(21) بگو: اگر در زمين فرشتگاني ميبودند كه با طمأنينه و آرامش راه ميرفتند، به يقين فرشتگاني را به عنوان رسول بر آنان از آسمان نازل ميكرديم (سوره اسراء، آيه95).
(22) الميزان، ج13، ص204، ذيل آيه.
(23) فرشتگان را رسول قرار داد (سوره فاطر، آيه1).
(24) شياطين را بر كافران فرستاديم تا آنان را [به سوي گناه و ناپسندي] برانگيزانند (سوره مريم، آيه83).
(25) بادها را بارور كننده فرستاديم (سوره حجر، آيه22).
< body>
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر