
ای سرور آزادگی، آموزگار بندگی
بی عشق روی ماه تو، معنا ندارد زندگی
ای رمز خلقت،دریای حکمت، یا حسین
ای آرزویم، جام و سبویم، جام و سبویم یاحسین..
روزی فقط یه دقیقه یادمون نره..
ای سرور آزادگی، آموزگار بندگی
بی عشق روی ماه تو، معنا ندارد زندگی
ای رمز خلقت،دریای حکمت، یا حسین
ای آرزویم، جام و سبویم، جام و سبویم یاحسین..
روزی فقط یه دقیقه یادمون نره..
بسم الله الرحمن الرحیم
ممنون "هم قافله عزیز" که گفتی: بنام مهربانترین... مگه کسی پیدا میشه که این ناملایمت و به قول شما تاریکیها رو تو زندگی و راهش حس نکرده باشه ولی همه چی برمیگرده به اون برخورد ما با مشکلات اگه تمرین کنیم که جدی نگیریم و باور کنیم که این نیز بگذرد واقعاً معجزه میکنه و خودبخود تحملش برامون راحتتر میشه...: که مغیلان طریقش گل و نسرین منست... یه برکت دیگه هم داره تو سختیها با سماجت و انقطاع بیشتری به خدای مهربونمون پناه می بریم معمولاً وقتی همه چی براهه و گل و بلبله فراموشش میکنیم... البته خودم رو میگم
سلام عزیزان یه داستانی چند وقت پیش خونده بودم که برام خیییییلی قشنگ بود؛ داستان سرگذشت گازهای هسته زمین که چه جوری از دل زمین بیرون میان و تا بخوان به پوسته زمین برسن چقدر سختی رو باید تحمل کنن، هر چقدر میزانه فشار و سختی که از تو لایه های زمین بهشون وارد میشه، سنگین تر باشه و هر چی حرارت بیشتر باشه اونا قشنگ تر میشند!
میدونید اون گازها چی میشن؟! تبديل به سنگهای قيمتی و جواهر میشن!!!
حالا قضیه ما آدما هم همینه، خدا می خواد از ما جواهر بسازه! من با هر سختیی که تو زندگی برام پیش میاد همیشه میگم قراره قیمتی بشی! هر جا کم میارم به خودم میگم تو جواهر شو خدا خودش می خواد تو رو بخره...
دوستت دارم خدا جونم که دوست داری منو قیمتی کنی!
توسط:سارا
سلام..
یادمه زمانی که مریض بودم خب هر روز موهام با سرعت زیادی کم میشد و دیگه از دستمال سر و کلاه گیس استفاده می کردم..بعد واقعا این قضیه رو نمی دیدم..انقدر با ذوق میرفتم تو این فروشگاههای کلاه گیس فروشی..بعد که ازم می پرسیدن چطوری اینقدر راحتی؟ فقط می گفتم "این نیز بگذرد" اینو مامانم و استاد بهم هی می گفتن..فقط زبانی نبود گفتنم..بعد تو اون زمان یکی از بچه ها موهاش میریخت در حد ریزش معمولی ها حالا یه کم بیشتر بعد افسردگی گرفته بود..
من واقعا شرایط اون زمانم تو نگاه عادی سیاه بود از هر لحاظی، البته تو نگاه آدم ها !!..ولی خدا بهترین عکس ها و خاطرات رو برام به جا گذاشت که هر بار شکر اون زمان رو می کنم..به جمله "این نیز بگذرد" خیلی اعتقاد دارم..اما تو زندگی یه چیزهایی هم هست که همیشه ممکنه با آدم باشه و تو این دنیا از کنارت رد نشه..من این نوعش هم دارم با خودم هنوز..
میدونید به این نوعش دیگه نمیگم "تو نیز بگذری" میگم "تو نیز بمان برای همیشه" چون هر بار که بهش نگاه میکنم خار مغیلانی دارم که به رخ خدا بکشم!
توسط: اونی که یه بار اسمشو گذاشت سمانه!
سلام بچه ها. نظراتتون خیلی قشنگه!
مولانا هم میگه:
بهرآن است اين رياضت وين جفا تا برآرد كوره از نقره جُفا
جُفا به معنی ناخالصیاشه.
یه بارم این مطلب به میلم رسید:
در انجيل آمده است: او در جايگاه پالاينده و خالص کننده نقره خواهد نشست
اين آيه برخي از خانمهاي کلاس انجيل خواني را دچار سردرگمي کرد. آنها نميدانستند که اين عبارت در مورد ويژگي و ماهيت خداوند چه مفهومي ميتواند داشته باشد. از اين رو يکي از خانمها پيشنهاد داد فرايند تصفيه و پالايش نقره را بررسي کند و نتيجه را در جلسه بعدي انجيل خواني به اطلاع سايرين برساند.
همان هفته با يک نقرهکار تماس گرفت و قرار شد او را درمحل کارش ملاقات کند تا نحوه کار او را از نزديک ببيند. او در مورد علت علاقه خود، گذشته از کنجکاوي در زمينه پالايش نقره چيزي نگفت.
وقتي طرز کار نقره کار را تماشا ميکرد، ديد که او قطعهاي نقره را روي آتش گرفت و گذاشت کاملاً داغ شود. او توضيح داد که براي پالايش نقره لازم است آن را در وسط شعله، جايي که داغتر از همه جاست نگهداشت تا همه ناخالصيهاي آن سوخته و از بين برود.
زن انديشيد ما نيز در چنين نقطه داغي نگه داشته ميشويم. بعد دوباره به اين آيه که ميگفت: «او در جايگاه پالاينده و خالص کننده نقره خواهد نشست» فکر کرد. از نقرهکار پرسيد آيا واقعاً در تمام مدتي که نقره در حال خلوص يافتن است، او بايد آنجا جلوي آتش بنشيند؟
مرد جواب داد بله، نه تنها بايد آنجا بنشيند و قطعه نقره را نگهدارد بلکه بايد چشمانش را نيز تمام مدت به آن بدوزد. اگر در تمام آن مدت، لحظهاي نقره را رها کند، خراب خواهد شد.
زن لحظهاي سکوت کرد. بعد پرسيد: «از کجا ميفهمي نقره کاملاً خالص شده است؟» مرد خنديد و گفت: «خوب، خيلي راحت است.. هر وقت تصوير خودم را در آن ببينم.»
اگر امروز داغي آتش را احساس ميکني، به ياد داشته باش که خداوند چشم به تو دوخته و همچنان به تو خواهد نگريست تا تصوير خود را در تو ببيند.
سنگ پس از سالها تحمل فشار یک قطعه درّ یا عقیق می شود و زینت دست مؤمن می شود.
ما هم اگر سختی های راه را تحمل کنیم زینت امامان خود می شویم.
حاج اسماعیل دولابی
البلاء للولاء، برای دوستان است. اولین کسانی که به خاطر محبت زیاد بچه را چشم می زنند و بچه مریض می شود پدر و مادر بچه اند. خدا هم هر وقت به بنده اش نظر کند او را مبتلا می سازد.
دوستان اهل بیت وقتی در ابتلائات دنیا کمی گرم می شوند گناهانشان پاک می شود. در روایات است که بهره شیعیان از جهنم تبی است که می کنند. دوستان اهل بیت چون حساسترند از مصائب دنیا بیشتر اذیت می شوند.
حاج اسماعیل دولابی
به علت استقبال شور انگیز شما چند تا عکس دیگه هم اضافی شد تا باز هم به گذر عمر توجهی دوباره داشته باشیم.
این ها هم برای مرور خاطرات و ... گذر عمر ببین
ادامه در ادامه مطلب
یادش به خیر٬ یادتونه که:
آغاز سال نو، با شادی و سرور
همدوش و همزبان، حرکت به سوی نور
آغاز مدرسه، فصل شکفتن است
در زنگ مدرسه، بیداری من است
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
همشاگردی سلام، همشاگردی سلام
مهر از افق دمید، فصلی دگر رسید
فصل کلاس و درس، ما را دهد نوید
شد فصل کسب علم، فصل تلاش و کار
دانش به نسل ما، میبخشد اعتبار
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
همشاگردی سلام، همشاگردی سلام
ای در کنار ما، آموزگار ما
چون شمع روشنی، در روزگار ما
روشن ز نور توست، کاشانه دلم
در کار من تویی، حلال مشکلم
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
همشاگردی سلام، همشاگردی سلام
فردا از آن توست، ای نسل چارهساز
با یاری خدا، آینده را بساز
فردای روشن است، با وحدت کلام
از ما تو را درود، از ما تو را سلام
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
همشاگردی سلام، همشاگردی سلام
یک قسمتی از آهنگشه که کیفیتش خیلی خوب نیست ولی خاطره انگیزه
هر کی کامل این آهنگو داره خواهش میشه زودی برامون بفرسته که بذاریم.
http://qafeleyehosn.persiangig.com/audio/hamshagerdi.swf
چیکار کنیم مهربون ترین بشیم؟
چند پست قبل زیر اون نقاشی قشنگ که در مورد مهربونی مادر بود گفتیم که مهربونی خدا هزاران بار بیشتر از مادره و اصلا یکی از نام های خدا حفی یه ...یعنی مهربون، مهربون ترین و آرزو کردیم کاش ما هم مهربونترین بشیم. حالا برا اینکه فقط تو آرزوهامون نمونه چه کارهایی باید بکنیم؟ راه های عملی مهربون شدن چیه؟
× یکی از راه های مهربون ترین شدن، شاد کردن دیگرانه.....
× یکی اگه یک ذره دستش رو بگیری و گرم فشار بدی خوشحال می شه.
× یکی صورتش رو ببوسی و بگی دلم برات تنگ شده شاد می شه.
× با یکی یک ذره شوخی کنی غم هاش یادش می ره.
× یکی همین که هم صحبتش بشی همین که یک ذره حرف بزنه تخلیه بشه خوشحال می شه.
× اگه برای فلانی بلند بشی و احترام بگذاری خوشحال می شه.
× به اسم فلانی جان اضافه کنی دلش یه جوری می شه.
× فلانی رو همین که حالش رو بپرسی، چطوری؟ نبودی؟ چند روزه ندیدمت.
× یکی نگران از خواب بیدار شدنشه بگو تو بخواب، بیدارت می کنم.
× ارباب رجوعه، و تو ساعت ناهارته، کارش رو راه بندازی دیگه رو زمین نیست از خوشحالی.
× یکی بری خونش بهش سر بزنی خوشحال می شه یکی رو دعوت کنی خونت.
میز گفتگو: اگه کسی مصداق های دیگه ای به ذهنش می رسه بگه تا هممون استفاده کنیم..
نویسنده: خودمم
ببین عزیزم این قضیه که گفتی خیلی موضوعه حیاتی ایه! و خیلی مصداق های دیگه هم داره مثلاَ
حالا کدومش رو بگم؟؟
نویسنده: شاپرك
اگه از حال دوستي خبر نداري بهش تلفن كني يا اس ام اس بدي
نویسنده: س
یکی بهش لبخند بزنی خوشحال میشه ...یکی بهش بگی دوست دارم خوشحال میشه...یکی منتظرش بشی تا باهم جایی برید خوشحال میشه...یکی بهش اس ام اس بدی خوشحال میشه..یکی وقتی جایی همه بودند واو نبود بهش بگی جات خالی بود و به یادت بودیم خوشحال میشه و....
نویسنده: همسفر
به یکی اگر هدیه بدی ممکنه خوشحال بشه، به یکی اگر ایمیل بزنی ممکنه خوشحال بشه، اگه تولد یکی رو بهش تبریک بگی ممکنه خوشحال بشه
نویسنده:...
هر آدمی تو زندگیش لحظات سختی داره که شونه هاش زیر بار فشارش کم میاره, اگه یاد بگیریم شناخت اون لحظه ها رو که دل به دلش بدیم که فقط باشیم کنارش که فقط گوش بدیم به درددلش واسش از تموم گنجهای عالم باارزشتره...کاش وقتی باید، باشیم .
نویسنده :خودم دیگه مادر جون الهی که صد ساله بشی خودتون می دونید فضولی نباشه ها ولی من یکی شما که نه، جسارت نباشه، البته هنر کنیم تو دنیا دل طرف را شاد کنیم روحش پیشکش! یه دفعه می بینی روحش دست به دامن احظار کننده ها ی روح می شه که تو رو به خدا به این بگین دست از سر کچل ما برداره .گفتیم می میریم ازدستش راحت می شیم ای بابا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بشین تا برات بگم! گوشت با منه مادر جون!
یکی اینکه براش دعا کنی، برا همه چیزش از عاقبت به خیریش گرفته تا....
مثلا به زیارتی میری! یادش کنی و از طرفش سلام بدی، یا نه تو یه مجلس اهل بیت نشستی و خلاصه براش دعا کنی، یا اینکه مشکلاتش رو می دونی و کمکی هم از دستت بر نمیاد تو دعاهات مخصوص دعاش کنی
.
.
.
بعد از این هزار تا راه حل که خدمتتون گفتم
خالصانه بهش بگی تو یادم بودی و برات مخصوص دعا کردم . البته که من اصلا طمعی به این ندارم که اونم من و دعا کنه ولی حالا دیگه!!!
تو درساش می تونی کمکش باشی، تو خرید می تونی همراهش باشی، تو مشکلاتش سنگه صبورش باشی(البته به شرط اینکه راز دارم باشی!) تو کاراش کمک حالش باشی
.
.
.
.
بازم بگم مادر جون؟! یا دیگه گوشی اومد دستت!
از همه ی این حرفها هم که بگذریم، بالاخره آدمیزادیم دیگه! انشا’الله مادر 120 سال عمر با عزت داشته باشی!اگه دستش از این دنیا کوتاه شد و ... براش یه فاتحه ای یه کار خیری بفرستی تا روحش شاد شه!
تو این دنیا دلش رو شاد کن تو اون دنیا هم روحش رو ...
اما یه راه شاد کردن دیگران اینه که خیرمون به کسی نرسه .بعضی موقع ها این خیرات بی جا کار دست خودمون و اطرافیان می ده .امان از خیری که با شر آمیخته است !!!!!!!!
نویسنده: هم قافله
اینایی که دوستان گفتند خیلی قشنگ بود و اگه به اینا عمل کنیم چی میشه!!! در ارتباط با خدای مهربونمون چطور؟ همش دوست داریم خدا با ما خیلی مهربون باشه پس ما چی؟ ما چطور میتونیم مهربونترین بنده اش باشیم تا بتونیم رومون بشه بگیم الهی کن بحوائجی حفیاً... یکیش وقتی میریم در خونه اش با طلبکاری نریم... اینقدر بدعنق نباشیم نمیدونم خلاصه یه جور رابطه خیلی محبتی و عشقولانه... حالا شما بفرمایید هم قافله
نویسنده: سالیوان
سلام. اینا که تازه بحث خوشحالیه یه نفر بود. یه راه حلهایی وجود داره که یه نفر که سهله، یه عالمه آدم خوشحال بشن. مثلا یه کسی که خیلی کسیه بهشون مشاوره بده، یا مدام بیاد تا ببیننش، یا توی مناسبتها حضور خیلییییییییییییییییی پر رنگ داشته باشه، یا وقتی می بیندشون بهشون بگه واسشون دعا کرده یا به یادشون بوده و به ویژه همه بدونن که حالش خوب خوب خوبه و ملالی نیست. دیگه توی این مورد آخر که خوشحالی سهله، از شدت شعف دوست دارن بال دربیارن و پرواز کنند. البته موارد خیلی زیاد بود که به همین مقدار بسنده کردم. یا علی
ادامه دارد...
ماه مهر، ماه مهربانی، ماه امام موسی کاظم(ع)!
سلام! خوش اومدی!
امسال حسابی باهات کار دارم. خیلی وقته که قرار گذاشتم هر ماهم را به یکی از ائمه(ع) بسپارم اما اگه تا حالا خوب و درست حسابی از این قرار استفاده نکردم این ماه میخوام به لطف خدا جبران کنم.
السلام علیک یا ولی الله... یا ابا الرضا... یا موسی ابن جعغر کاظم(ع)
مولای من سلام! آقای مهربونم تمام روزها و شبهای این ماهم رو به شما میسپارم. لطفا تو این ماه شما دستم رو بگیرید که قدم به قدم به معشوقم، اله زیبا، خدای مهربون و حلیمام نزدیک بشم.
یا امام کاظم، گفتند که اگه میخوایم بر خشم خودمون غلبه کنیم و جدل با دیگران رو در خودمون بکشیم، باید از شما کمک بگیریم، پس تو این ماه کمکم کنید عصبیت درونم را به حلم تبدیل کنم، جوری که دیگه خدا از من داد و هوار و صدای بلند نشنوه! غضب و عصبانیت و جدل نبینه!
به شما پناه می برم یا مولا... دوستتون دارم یا مولا...
(سخنان آقای جوادی آملی):
ولایت، بالاترین ذخیره حیات
انسان تا به چیزی معرفت پیدا نکند، محبت پیدا نمیکند. ارزش انسان به مقدار محبت اوست و هر کسی با محبوبش محشور میشود.
اگر انسان خواست دوست علی و اولاد علی(علیهمالسلام) بشود که ذخیرهای بالاتر از مسئله تولی و تبری نیست، باید بعد از معرفت خدا، آنان را اولیای خویش قرار بدهد.
به رسمیت شناختن، غیر از دوست داشتن است؛ گاهی انسان موظف است از نظر برنامههای نظامی یا قانونی به کسی احترام بگذارد اما دوست داشتن چیز دیگری است. انسان پیش عده زیادی درس میخواند اما گاهی یکی از اساتید را دوست دارد. دوستی غیر از تعظیم و تجلیل و تکریم است. آن سر سپردن و دل بستن چیز دیگری است. گفتهاند: سعی کنید علی و اولاد علی را دوست داشته باشید. این دوست داشتن ذخیره و یکی از ارکان اصلی دین به نام «ولایت» است. تنها آنان را به عنوان سرپرستی قبول کردن نیست؛ بلکه باید در تمام نمازها به یاد آنان باشیم. کدام نماز است که سخنی از علی و اولاد علی در آن نیست؟ کدام نماز است که تشهد در آن نیست؟ یکی از واجبات تشهد گفتن «اللّهم صلی علی محمّد وآل محمّد» است. درود بر این خاندان در کنار شهادتین در متن عبادت قرار گرفته است.
قال النبى(ص): «من صلّی علىّ ولم یصلّ علی آلى، لم یجد ریح الجنة وإن ریحها لتوجد من مسیرة خمس مائة عام» پیامبر فرمود: کسی که بر من صلوات بفرستد و بر آل من نفرستد، بوی بهشتی که از فاصله پانصد سال استشمام میشود به مشام او نمیرسد. سخن از تجلیل و تکریم قانونی نیست؛ که آنها هر چه گفتند، اطاعت کنیم؛ زیرا این مرحله اول پیروی است، بلکه به ما گفتهاند: دوست آنها باشید، دوستی به آسانی نصیب کسی نمیشود، دوستی به معرفت میسر میشود و معرفت باطن عبادت است.
حکمت محبّت
روزی یکی از اعراب بادیهنشین خدمت رسول خدا شرفیاب شده و از قیامت و صحنه محشر سؤال کرد. حضرت فرمودند: برای قیامت چه حاضر کردهای؟ عرض کرد: هیچ! ولی خدا و رسولش را دوست دارم. فقال له رسول الله: «المرء مع من أحبّ» انسان با محبوب خویش همراه است، یعنی اگر محبت تو صادقانه است، با محبوب خود محشوری.
چگونه ممکن است دوست آنان باشی و کار آنها را انجام ندهی؟ و اگر دوست آنها هستی و صفت آنها را نداری پس با آنها نیستی. دوستی منهای اطاعت، دوستی نیست؛ بلکه تمنّی است، چون محبت مرحله عالیه اراده است. چگونه ممکن است محبت باشد و انسان به میل خود عمل کند نه به رضای محبوب.
این مطلب ادامه دارد
یا غفـّـار
باید مؤمنان عفو و صفح پیشه کنند و از بدیها درگذرند،
آیا دوست نمیدارید که خدا هم در حق شما مغفرت (و احسان) فرماید؟
و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
شب و سحر به نام تو ترانه میخوانم به شوق یک نگاه تو همیشه میمانم
انسانی که عاشقه، دائم داره می بینه؛ البته دیدن، دیدن قلبه. قلب باید بسوزه!
بزرگان براشون ظهور و عدم ظهور؛ حضور و عدم حضور یکی بوده! برای همینه که مرحوم قاضی میفرمایند کور بشه چشمی که هر روز صبح از خواب پا میشه و امام زمانش خودش رو نبینه.
خدایا ما رو عاشق کن..
هزار و یک اسم داری و من از آن همه اسم «لطیف» را دوستتر دارم که یاد ابر و ابریشم و عشق میافتم. خوب یادم هست از بهشت که آمدم، تنم از نور بود و پر و بالم از نسیم. بس که لطیف بودم، توی مشت دنیا جا نمیشدم. اما زمین تیره بود. کدر بود، سفت بود و سخت. دامنم به سختیاش گرفت و دستم به تیرگیاش آغشته شد. و من هر روز قطرهقطره تیرهتر شدم و ذرهذره سختتر.
من سنگ شدم و سدّ و دیوار. دیگر نور از من نمیگذرد، دیگر آب از من عبور نمیکند، روح در من روان نیست و جان جریان ندارد.
حالا تنها یادگاریام از بهشت و لطافتش، چند قطره اشک است که گوشهی دلم پنهانش کردهام، گریه نمیکنم تا تمام نشود، میترسم بعد از آن از چشمهایم سنگریزه ببارد.
یالطیف! این رسم دنیاست که اشک، سنگریزه شود و روح، سنگ و صخره؟ این رسم دنیاست که شیشهها بشکند و دلهای نازک شرحه شرحه شود؟
وقتی تیرهایم، وقتی سراپا کدریم، به چشم میآییم و دیده میشویم، اما لطافت هر چیز از حد بگذرد، ناپدید میشود.
یالطیف! کاشکی دوباره، مشتی، تنها مشتی از لطافتت را به من میبخشیدی تا میچکیدم و میوزیدم و ناپدید میشدم، مثل هوا که ناپدید است، مثل خودت که ناپیدایی...
یالطیف! مشتی، تنها مشتی از لطافتت را به من ببخش...
عرفان نظرآهاری
بزرگترین عذاب خدا، باز کردن بندِ بندگی از پای آدمهاست!
حالا که نمیخواهی زیر چتر من باشی..
حالا که اصلا عین خیالت نیست که از من نیرو میگیری و نمک میخوری و نمکدون میشکونی..
حالا که به راحتی داری من رو میفروشی..جلوی چشم من هی داری خدافروشی میکنی و همه برات مهمند غیر از من..
خب پس برو..
خدایا ببخش از من آن گناهانی رو که من را از چشم تو انداختند
گوته، شاعر و نویسنده معروف آلمانى مىگوید: سالیان دراز كشیشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن دور نگه داشتند؛ امّا هر قدر كه ما قدم در جاده علم و دانش نهادیم و پرده تعصب را دریدیم، عظمت احكام مقدس قرآن، بهت و حیرت عجیبى در ما ایجاد نمود. به زودى این كتاب توصیفناپذیر، محور افكار مردم جهان مىگردد!
آلبرت انیشتاین میگوید: قرآن كتاب جبر یا هندسه نیست؛ مجموعهاى از قوانین است كه بشر را به راه صحیح، راهى كه بزرگترین فلاسفه و دانشمندان دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند، هدایت میكند.
ژان ژاك روسو، متفكر و روان شناس مشهور فرانسوى، میگوید: بعضى از مردم بعد از آن كه مقدار كمى عربى یاد گرفتند، قرآن را خوانده، امّا درست درك نمىكنند. اگر میشنیدند كه محمّد(ص) با آن كلام فصیح و آهنگ رساى عربى آن را مىخواند، هر آینه به سجده میافتادند و ندا میكردند: اى محمّد عظیم! دست ما را بگیر و به محل شرف و افتخار برسان. ما به خاطر یارى تو حاضریم كه جان خویش را فدا سازیم!!
ویل دورانت، دانشمند امریكایى شرقشناس، مىگوید: در قرآن، قانون و اخلاق یكى است. رفتار دینى در قرآن، شامل رفتار دنیوى هم مىشود و همه امور آن از جانب خداوند و به طریق وحى آمده است. قرآن در جانهاى ساده عقایدى آسان و دور از ابهام پدید مىآورد كه از رسوم و تشریفات ناروا آزاد است.
وداع با دوست
وداع برای کسی است، که با ماه مبارک رمضان مأنوس بوده و این ماه دوست او باشد، وگرنه آن کس که با این ماه نبوده، وداعی ندارد. انسان از دوستش و یا کسی که مدّتی با او مأنوس بوده خداحافظی میکند. کسی که اصلاً نمیداند چه وقت ماه مبارک رمضان آمد و چه وقت سپری شد، چرا آمد و چرا سپری شد؟ وداعی ندارد.
امام سجاد (علیه السلام) آخر ماه مبارک رمضان که میشد، با سوز و گداز این دعا را میخواند و میفرمود: ماه رمضان در بین ما اقامت داشت و جای حمد و ثنا بود؛ زیرا به همراه خود رحمت آورد. و رفیق بسیار خوبی برای ما بود. ما در صحبت و همراهی با او به فضایل و نعمتهایی رسیدیم. دوستی بود که به همراهش رحمت و مغفرت و برکت آورد.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز در خطبه شعبانیه فرمود: «قد أقبل إلیکم شهر الله بالبرکة والرحمة والمغفره»، یعنی این ماه، برکت و رحمت و مغفرت می آورد، کسی که رفیق این ماه بوده و باشد، برکت و رحمت و مغفرت این ماه را هم دریافت میکند.
بهترین استفاده از ماه خدا
سپس فرمود: «وأربحنا أفضل أرباح العالمین». ما ربح وسودی که در این ماه بردیم، هیچ تاجری در هیچ گوشه دنیا نبرده و هیچکس در سراسر عالم به اندازه ما از این ماه استفاده نکرده است. انسان مسافری است که سفر ابد در پیش دارد. ره توشه آن سفر ابد را باید همین چند روزه تهیه کند. در این ماه درهای آسمان بر روی مؤمن باز میشود، و مؤمن می تواند با وارستگی، به باطن عالم راه پیدا کند و اگر بهترین فرصت، ماه مبارک رمضان است، پس بهترین سود را ماه رمضان و اهلش دارند.
ماه رمضان آغاز سال افراد سالک
برای گروهی آغاز سال، اول فروردین است. یک نوجوان اول فروردین تلاش میکند برای خود لباس نو تهیه کند. درختها اول سالشان فروردین است که لباسهای نو و تازه دربر میکنند. اول سال کشاورز پاییز است که درآمد مزرعه را حساب میکند. تاجر و صنعتگر، هر کدام فرصت دیگری را به عنوان اول سال تعیین میکنند، مرحوم سید بن طاووس میگوید: اهل سیر وسلوک، اول سالشان، ماه رمضان است .[4] حسابها را از ماه مبارک، تا ماه مبارک بعد بررسی میکنند؛ که ماه مبارک رمضان گذشته چه درجهای داشته و امسال در چه درجهای هستند. چقدر مطلب فهمیده و چه مسئلههای برای آنها حل شده است. چقدر در برابر گناه قدرت تمکّن داشته و چقدر در برابر دشمن قدرت تصمیم دارد. ماه مبارک رمضان برای سالکان الی الله، ماه محاسبه است. از این رو امام سجاد (علیه السلام) فرمود: هیچ کسی در سراسر جهان به اندازه ما در این ماه استفاده نکرد.
سوال:
* اگر دعا، راه رو هموار میکنه و بقیهاش کارهایی است که خودمون باید انجام بدیم، خب فرق دعا و غیر دعا چیه؟ اگر خودمون همت داشته باشیم و دعا هم نکنیم بهش میرسیم دیگه! دعا این وسط چه نقشی داره؟
- نه عزیز من! نکته اتفاقاً همین جاست. دعا چیزی رو که تا الان نبوده مقدر میکنه، منتهی این تقدیر قسمتیش منوط به فعل و عمل انسانه. یعنی یه کسی هر چقدر هم همت داشته باشه تا خداوند چیزی رو براش مقدر نکرده باشه، هزاری معلوم نیس نتیجه محقق بشه. شما وقتی دعا میکنید، دعا اون چیزی رو که تا الان تو سرنوشت شما نبوده رو براتون رقم میزنه، مینویسه، مقدر میکنه. منتهی ضمن این تقدیر، مشخص هم هست، این تقدیر حاصل نخواهد شد مگر با عمل خود انسان و الا بچهها یه کسی صبح تا شب تو خونه بنشینه هی دعا کنه خدایا برای من امروز رزق از آسمون بفرست. تا شب یه پاپاسی هم از آسمون براش نمیافته، از گرسنگی باید بمیره. صرفاً بنشینه توی خونه دعا کنه نمیشه.
یا بیاد مشهد خودش رو به امام رضا(ع) ببنده که یا امام رضا حتماً به من علم برسون. نه عزیز من! تو درس رو باید بخونی. تو باید خودت حرکت رو بکنی و اون علم با این مقدمه دعا و با این فعل درس خوندن تو محقق خواهد شد. توجه دارید؟
پس فرق دعا با غیر دعا اینه؛ توی غیر دعا معلوم نیست اون امر برای تو مقدر شده باشه، اما وقتی دعا میکنید انشاالله خداوند اون رو مقدر میکنه منتهی ضمنش از تو حرکت از خدا برکت. این رو دقت کنید. پس نسبت به دعا با همون اطمینان دعا کنید. دعا کن فیکون میکنه همینه. دعا کن فیکون میکنه همینه. یعنی برات مقدر و محقق میکنه. خدا اگر این رو برات نمیخواسته از این به بعد به خاطر این دعا برات مینویسه و میخواد و حالا تویی و همتت..
ظاهراً می گوییم آقا میآید،
ولی در حقیقت ما به خدمت حضرت می رویم.
ما به پشت دیوار دنیا رفتیم و گم شدیم باید از پشت دیوار بیرون بیاییم
تا ببینیم که حضرت از همان ابتدا حاضر بودند.
(حاج اسماعیل دولابی)
دعا و استجابت
گفتار منتشر نشدهای از آیت الله جوادی آملی در شرح دعای ابوحمزه ثمالی
آیه کریمه إنَّ الَّذِینَ یَستَکبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدخُلُ جَهَنَّمَ داخِرینْ (1)، تطبیق شده است بر «دعا». و دعا به عنوان سلاح ایمان و سلاح مؤمن، یا مغز ایمان، یا سپر مؤمن نامگذاری شده است. اَلدُّعاء سِلاحُ المُؤمِن(2)، اَلدُّعاء مُخُّ العِبادَه(3).
روایتی را ابن فهد که از علمای به نام اسلام است در عُدَّهُ الدّاعیاش نقل میکند که: اَلدُّعاء کَهفُ الإجابَه کَمَا اَنَّ السَّحابْ کَهفُ المَطَر(4).
همانطوری که ابر جایگاه و قرارگاه باران است، دعا هم قرارگاه اجابت است و اجابت را در خود دارد، همانطوری که ابر اجابت را در خود دارد. و اگر ابری خیلی هم با رعد و برق خشک همراه بود، ولی بارانی به همراه نداشت؛ این تقصیر خود آن ابر است چون ابر نتوانست بارور بشود.
بنابراین دعا اگر چنانچه به اجابت نرسید، نظیر همان ابر بی برکتی است که در درون خود اجابت را نپروراند! و آن دعاهائی که پر برکتند، اجابت را به همراه دارند. به عبارتی دعا و نیایش اینچنین نیست که یک امر قراردادی باشد؛ انسان یک چیزی را بخواهد، زود هم به آدم بدهند! آن اجابت در متن آن خواستن است. تا خواستن چه جور باشد؛ اگر خواستن پر بار و پر محتوا بود، اجابت به همراهش هست. و اگر خشک بود، اجابت همراهش نیست.
* رو این جمله فکر کردید؟
خداییش خیلی وقتا قضاوتهای ما راجع به دیگران اینطوری میشه..
نظرتون چیه؟ چه تجربه یا پیشنهادی دارید که اینطوری نباشیم؟
نظرات هم قافلهایها همین جا میاد:
- دوست:
منصف باشیم..
امام علی(ع): الْإِنْصَافُ يَسْتَدِيمُ الْمَحَبَّة
انصاف دائم و پاینده میدارد دوستی و محبت را
- مریم:
دوست داری نسبت به خودت کسی اینطوری باشه؟ پس نباش!
- از آقای دولابی:
تو از کسانی که اذیتت کرده اند بگذر
تا خدا هم کاری کند که کسانی که اذیتشان کرده ای از تو بگذرند.
- فاطمه:
مطلب بسیار جالب و جذاب و ... است.
روی من که خیلی تاثیر گذاشت.
- منتظر:
کافیه همون لحظه تلاش کنی یک خوبیش رو به یاد بیاری
همه آدمها خوبند.
- مریم احمدیان:
خداوند جميل است و جمال را دوست مي دارد، پس بيايد زيباي هارو ببينيد .
ديدن زيباييها و خوبي ها حسن انسان است و بر طرف كردن زشتيها ،كوچك شمردن پليدي ها ارزش انسان است .
هر چقدر شيطان بزرگ باشد و مكر حيله اش بسيار باشد تو اي انسان از او بزرگتر و قوي تر ، چون خدا پشت و پناه توست و او منفور و رانده شده درگاه خداست .
گل محمدی-۸ساله: | |||||
دیواری که توش محبت نباشه هیچ فایده ای نداره![]() |
---
عکس از گروه هشت بهشت
خدای من...
ای فدای تو هم دل و
هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو، چون تویی دلبر
جان نثار تو، چون تویی جانان
دل رهاندن زدست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو، راه پرآسیب
درد عشق تو، درد بیدرمان
بندگانیم جان و دل بر کف
چشم بر حکم و گوش بر فرمان
گر سر صلح داری، اینک دل
ور سر جنگ داری، اینک جان
دوش از شور عشق و جذبهی شوق
هر طرف میشتافتم حیران...
پدر داشت روزنامه مي خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پيش پدرش رفت و گفت: پدر بيا بازي کنيم پدر که بي حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنيا بود را تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن. پسر هم رفت و بعد از مدتي عکس را به پدرش داد. پدر ديد پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسيد که نقشه جهان رو … چطور تونستی؟ پسر گفت: من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم.
وقتي آدمها درست بشن دنيا هم درست ميشه..
مناجات یک فیلسوف!
خدایا به خاطر تمام چیزهایی که دادی، ندادی، دادی پس گرفتی، ندادی بعدا دادی، ندادی بعدا می خوای بدی، دادی بعدا می خوای پس بگیری، داده بودی و پس گرفته بودی، اگه بدی پس می گیری، پس گرفتی دادی، پس گرفتی بعدا می خوای بدی، اگه می دادی پس می گرفتی، نداده بودی فکر می کردیم دادی و پس گرفتی، خلاصه خداجون سرتو درد نیارم به خاطر همه شکر...!!!
کاش من هم مثل این فیلسوفت بودم خدا....
همیشه وقتی میخوان محبت خدا رو برامون ملموس کنن میگن هزاران بار از مادر مهربونتر...
این تصویر مهر مادری برنده جایزه داوران چهاردهمین جشنواره بین المللی کارتون و انیمیشن سئول شده (کره - 2010)
...این عکس رو میبینم و با خودم زمزمه میکنم:
یا حفیء... یا حفیء... یا حفیء...
این
روزا دم غروب که میشه بیشتر دلمون میگیره، حال و هوای ماه رمضون و لحظههای نابش،
تو فضای دلمون میپیچه!
اما خدای من، خودتم میدونی که ماه رمضون هم
واسه ما بهونهای بود واسه اثبات دوستیمون به تو، واسه ابزار عشق و محبت کردن، واسه
نزدیک شدن به تو، واسه رضایت تو، واسه چشیدن بندگی تو... تمام روزهای عمرمون اینو
تکرار میکنیم که:
ما یه هدف
داریم اونم تویی! فقط تو خدای من!
از این تصویر برای عکس دسکتاپتون استفاده کنید:
تصویر بزرگ در اندازه 1280 در 800 (مخصوص مانیتورهای landscape)
خدایا!
نمیدونم چقدر خوردم، نمیدونم چقدر توشه برداشتم؟ میگن روزها و لحظههای خوب خیلی زود میگذرن، چه روزهایی بهتر از روزایی که مهمون صاحبخونهای به این کریمی و بزرگی بودیم!
تو بغل خدا، تو عرش، تو خونهی خدا، سر سفرهی خدا...
چه مهمونی پرشکوه و دل چسبی! هرچی می خواستی میگذاشتن جلوت!
آخ رمضون ما بد عادت شدیم! چطوری از سر این سفرهی رنگین بلند شیم؟ چطوری ازت دل بکنیم؟ چطوری بیطاقت نباشیم؟ چطوری باهات خداحافظی کنیم؟
خدا جون! مرسی از پذیرایی مفصلت، از... نمیدونم از چی ازت تشکر کنم وقتی همش گوهری بود برای دل فقیر و بیچیزم!
خداجونم میشه ازت خواهش کنم در خونتو به روم نبندی؟ میشه منو تو خونت نگه داری؟ میشه مهمونت بمونم؟ میشه منو از خونت، از درت نرونی؟ خدایا من اگه از در خونه تو برم معلوم نیست سر سفرهی کی بشینم... خدایا راضی نشو دلم هرجایی بشه، هرجایی بره، خدایا تو نخواه!
رمضان! داغ دوریت اِنقدر سهمگین و دردناکه که زبونمو بریده از بیان هر حرف و احساسی! فقط ازت میخوام حلالم کنی، منو ببخشی که قدر تو رو ندونستم، منو ببخش که ناشکر پذیراییهات بودم، ببخشم که ازت غافل بودمو سالهاست که دارم بهت وعده میدم که از سال دیگه... ببخشید امسالم با این وعده تموم شد!
رمضان حلالم کن و از من بگذر، از من پیش امام زمانم و پیش حضرت حق شکایت نکن! تو هم مثل خدات ستارالعیوب باش و از کوتاهی من بگذر!
رمضان برام دعا کن! دعا کن بفهمم در طول زندگیم مهمون خدام، سرسفرهی کریم نشستم. یک عمر باید حرمت صاحبخونمو داشته باشم!
رمضان، خدا تو رو تو کتابش عزیز دونسته، به عزتت قسمت میدم اگه من ولت کردم اگه من ازت غافل شدم، تو منو ول نکن!
نذار یادم بره «یا علی و یا عظیم»، نذار فراموش کنم «اشبع کل جائع»، نذار دیگه نخوام «الهی لا تودبنی بعقوبتک». نذار یادم بره چه بیرحمی و بیحرمتی در حق پدر امت -حضرت علی (ع)– کردن چه مظلومانه ساکتشون کردن برای همه عمر در حالیکه نفهمیدن با چه کسی چه کاری کردن...
رمضان تو میروی به سلامت اما سلام ما را هم برسون به افلاکیان و لاهوتیان و...
امروز فرصت نشد
اینو بخونیم.. حالا اینجا بخونید:
زمانی که فیض کاشانی در
قمصر کاشان زندگی می کرد، پدر خانمش، ملاصدرا، چند روزی را به عنوان میهمان نزد او
در قمصر به سر می برد. در همان ایام در قمصر، جوانی به خواستگاری دختری رفت.
والدین دختر پس از قبول
خواستگار، شرط کردند که تا زمان عقد نه داماد حق دارد برای دیدن عروس به خانه عروس
بیاید و نه عروس حق دارد به بیرون خانه برود.
از این رو، عروس و داماد که عاشق و شیدای همدیگر بودند و می خواستند همدیگر را
ببینند، به فکر چاره ای افتادند که نه با شرط مخالفت بشود و نه والدین عروس متوجه
بشوند.
لذا عروس حیله ای زد و گفت: من فلان موقع به قصد تکاندن فرش
به پشت بام می آیم و تو هم داخل کوچه بیا، همدیگر را ببینیم. در آن وقت مقرر، دختر
فرش خانه را به قصد تکاندن به پشت بام برد و فرش را تکان می داد و داماد هم از داخل
کوچه نظاره گر جمال دلنشین عروس خانم بود و مدام این جملات را می خواند :
اومدی به پشت بوندی اومدی فرش و تکوندی
اومدی گردی نبوندی اومدی خودت و
نشوندی
در این حال، عارف بزرگوار، ملاصدرا از کوچه عبور می کرد و این ماجرا را دید و شروع
به گریه کردن کرد. او یک شبانه روز بلند گریه می کرد تا این که فیض کاشانی از او
پرسید: چرا این گونه گریه می کنی؟
ملاصدرا گفت: من امروز پسری را دیدم که با معشوقه خود چنین
سخن می گفت. گریه من از این جهت است که این همه سال درس خوانده ام و فلسفه نوشتم و
خود را عاشق خدای متعال می دانم اما هنوز با این حال و صفایی که این پسر با معشوقه
خود داشت من نتوانستم با خدای خود چنین سخن بگویم.
لذا به حال خود گریه می کنم..
ای
فدای تو همه بزهای من ای به یادت هی هی و هاهای من...
زمان، زمان حضرت سلیمان بود و جن و انس در
خدمتش. باد مسخرش بود و زمین تحت سیطرهی حکومتش. روزی گوشهای از این ملک سلیمان،
دو گنجشک بر شاخهای با هم نجوا میکردند. گنجشک نر با پروبالی آشفته و قلبی شیدا
دور همسرش میچرخید و آوای محبت سر میداد اما گنجشک ماده توجهی به او نمیکرد!
بالاخره گنجشک نر به تنگ آمده از جفای معشوق، لب به اعتراض گشود که: چرا به من
عاشق، بیاعتنا و کممحبتی؟ ببین با تمام قدرت و صلابتم، پیش تو اینگونه حقیرم.
سپس سینه جلو داد و گفت: اگر بخواهی میتوانم تاج و تخت سلیمانی را به منقار گرفته
و در دریا افکنم.
باد که مسخر سلیمان بود این گفته را شنید و به گوش حضرت سلیمان رساند که: یا سلیمان
در مملکتت، رعیتی کوچک ادعایی این چنین دارد!
سلیمان نبی تبسمی کرد و امر نمود که آن
گنجشکها را به دربارش احضار کنند. گنجشکها به دربار آمدند. حضرت سلیمان به گنجشک
نر فرمود: شنیدهام ادعا کردهای میتوانی تاج و تخت مرا با منقارت به دریا بیفکنی!
خب ادعایت را اجرا کن ببینم! گنجشک نر لرزید و شرمزده گفت: یا نبیالله من چنین
قدرتی ندارم. من به این خردی کجا و تخت و تاج شما کجا؟
حضرت سلیمان لبخندی زد و فرمود: اما من شنیدهام به همسرت چنین چیزی گفتهای. مرد
باید به گفتهاش عمل کند!
گنجشک نر با شرمندگی گفت: مرد غرور دارد و گاهی به خاطر همین غرور مردانهاش، در
برابر همسرش اظهار قدرت میکند. این که اشکالی ندارد. من عاشق همسرم هستم و عاشق را
در قبال حرف عاشقانهاش ملامت که نمیکنند!
من دوستش دارم، شیدای اویم هر روز برایش ترانه محبت زمزمه میکنم اما او به من
بیاعتنا و کممحبت است...
چشمان سیاه و کوچکش غرق اشک گشت و غرور مردانهاش، بغض شد و سد گلویش!
دیگر چیزی نگفت حضرت سلیمان با شگفتی و ناراحتی
رو به گنجشک ماده کرد و فرمود: به این همه شور و عشق و دست و پا زدنش چرا
بیاعتنایی میکنی؟ قلب به این کوچکی و این همه سردی؟ وجود به این ظرافت و این همه
ناز؟! عشقش را باور نداری یا بینیازی از این همه محبت؟ گنجشک ماده که درددل به
هیچکس نگفته بود لب به سخن گشود که: یا نبیالله! دروغ میگوید که عاشق است. عاشقی
و هوای دو دلدار؟ عاشق و دل گاهی پیش این و گاهی پیش آن؟ غیرت معشوقی دوئی را تاب
نمیآورد، شریک نمیپذیرد. غیر از من گنجشک دیگری را هم دوست دارد. مگر در یک دل
چند محبت جا میشود؟
به اینجا که رسید صدای گریهی گنجشک کوچک در
صدای هقهق گریه سلیمان پیامبر گم شد! میگویند این قصه عشق چنان در دل حضرتش اثر
کرده بود که تا چهل روز گریه میکرد و دعا مینمود که: یا رب! دل سلیمان را از محبت
غیر خودت خالی کن! غیرت معشوقی، شریک نمیپذیرد، دلم را از اغیار خالی کن! دل یکی،
خدا یکی، دلبر و دلدار یکی...
زهر چه غیر یار استغفرالله...
سلام helper عزیز! برامون نظر گذاشتی ولی انقدر دلنشین بود که گفتیم اینجا بذاریم:
سلام
بچه که بودم مثلا تا کلاس پنجم به خودم می گفتم اگه با دوستام دعوا نکنم و مهربون باشم خدا منو می بره بهشت میوه های خوشمزه میده. بعد رفتم تو راهنمایی می گفتم اگه به دوستام کمک کنم تو کلاس و درس خدا منو می بره بهشت اونجا همه چی بهم میده مثل مدادرنگی بیست و چهارتایی. بعد تو دبیرستان می گفتم اگه به نامحرم نگاه نکنم و به حرف پدر و مادرم گوش کنم خدا تو بهشت بهم همه چی میده.حالا که سنم نزدیک 35 شده با خودم میگم تا کی وعده میدی به خودت که خدا بهت تو بهشت میده. با خودم قرار گذاشتم با یه احترام به همسر و با یه محبت بی ریا به خانواده و دیگران میشه بهشت رو تو همین دنیا تجربه کرد.