قضاوت


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
انّ الله یأمرکم أن تودّوا الامانات الی اهلها  
و اذا حکمتم بین الناس أن تحکموا بالعدل...
(نساء، آیه 58)


- قضاوت در مورد دیگران یا قضاوت رسمیه یا غیر رسمی.


- اون چیزی که ما الان داریم راجع بهش صحبت می‌کنیم همین قضاوت‌هایی است که عموما به راحتی در مورد دیگران انجام میدیم.


- یکی از چیزهایی که هم این دنیای آدم رو می‌سوزونه و هم اون دنیا رو، قضاوت نابجاست!
- توصیه اولیای دین اینه که خودتون رو در معرض قضاوت برای مردم قرار ندید.
- تو قضاوت حق‌‌الناس مطرحه و خدا از حق‌الناس نمی‌گذره!
- ماها خیلی راحت در مورد آدم‌ها و درون‌شون قضاوت می‌کنیم: "دیدی چطور نگاه کرد؟!؛ دیدی چطوردر مورد من فکرمی‌کنه.. می‌بینی چه نیتی داره .. از رفتارش معلومه که چه جوری فکر می‌کنه.. حتما کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه شه "
- این قضاوت‌ها هم خودمون رو بهم می‌ریزه، هم تهمت به طرف مقابل محسوب می‌شه و هم توی جمع کدورت بوجود میاره!


آدم بدبین معمولا با سوءظن قضاوت می‌کنه.
- قضاوت کردن درباره دیگران چند تا شرط داره:


۱. در حالت تعادل و نرمال باشی. وقتی خیلی عصبی هستی یا کلافه، فوری حکم صادر نکن.


۲. حرف دو طرف قضیه رو شنیدی یا با اطلاعات یه طرفه قضاوت می‌کنی؟!


۳. اطلاعاتت رو خوب و دقیق پردازش کن.


و در نهایت با عدل و انصاف قضاوت کن، اون هم زمان‌دار، یعنی به خاطر اشتباهش الی الابد محکومش نکن! تا ۵ سال دیگه هم بخوای با همون دید منفی بهش نگاه کنی شرط انصاف نیست.


- انگار کار حضرت فیله که بخواد ذهنیتش رو درست کنه! متاسفانه ذهنیت‌های مثبت‌مون‌ خیلی زود جدا میشه ولی منفی‌ها.. وای.. وای..


 - از مشهد این برامون مونده باشه که:
وقتی کسی رو می‌بینیم بهش نمره 100 بدیم، اگر کار اشتباهی کرد از 100 یک نمره  کم کنیم! (نه اینکه کلاً از چشممون بیفته و بشه صفر)


هر قضاوت بیجا کفایت می‌کنه آدم هزار بار جهنمی بشه.


- راه بهشت رو برا خودت دور نکن عزیز من!


- قضاوت نکن عزیز من! مگه قسم خوردی قاضی باشی؟!


- بیایم با خودمون تصمیم بگیریم که راحت درمورد دیگران قضاوت نکنیم؛
- بذاریم این جمله تو دهان‌مون باشه:


فقط خداست که قضاوت می‌کنه! 



 

۴ نظر:

سلام گفت...

میکاییل یه دونه ای با این کامنتت !:)

چون خدا مي خواد- قسمت دوم (براي رهاي عزي گفت...

• شايد خار مغيلانته؟ من خودم اون چيزايي رو كه هنوز برام حل نشده اند و آزارم مي دن گذاشتم توي زنبيل خار مغيلانم كه بايد موجبات فرح من رو هم ايجاد كنند! مي دوني چطوري اين خار مغيلان رو تمرين كني كه براي آدم فرح زا بشن؟ داستان اون مرده كه زنش مرده بود و توي فكر با بچه هاش سوار اتوبوس شده بود يادته؟ بچه ها اتوبوس رو ريخته بودن بهم...بعد كه با اعتراض يكي از مسافرين مواجه شده بود پدره قضيه رو تعريف كرده بود و ...اون لحظه چقدردلت مي خواست بچه ها داد بزنند... اتوبوس رو بريزن بهم...هان ! چيزي كه توي صورت اولي اعصابت رو بهم ميريزه حالا برات لذت بخش ترينه! خار مغيلان هم اينطوريه كه برامون گل و نسرين مي شن! ...اگه منظر فكر آدمي، فكر ميگما نه نگاه! چون نگاه گاهي فقط همين ظواهر رو مي پاد..همين صورت اخم كرده رو مي بينه...همين اعتراضها رو مي شنوه...همين چيزهايي كه بين افراد بصورت ظاهري داره ردو بدل مي شه! هان! پس منظر نگات نه! منظر فكرت رو عوض كني ...فكر آدم اگه يه ذره رشد كنه خيلي پيچ و خمهايي رو درك مي كنه كه نگاه ظاهري نمي تونه ببينه چه برسه به دركش! اينكه در موردت قضاوت بد شده از منظر يا جميل وارد شو...زيبايي مي دوني توي اين قضيه كجاست؟ اينكه :
• خانمي عزيزم! خودت رو محك بزن! چقدر مهره هاي زيربنايي ات در برابر حرف ديگران (يكي هم قضاوت ديگران!) محكم شده؟ يا هنوز بايد بتون كاري بشي؟ هدفت كه يادت نرفته ؟ براي اون بايد ساخته بشي ديگه! نه؟

چون خدا مي خواد- قسمت سوم (براي رهاي عزي گفت...

• ديدن اون فرد يا افراد بدون اين قضيه در جهت ديدن خوبيهاي ديگه اونها! نسبت به آدمها كور نشيم! ببينيمشون! (شايد بگي اين قضيه رو هم منها كنم باز هم توي قضيه مشكل هست...يه چيزي بگم؟!اجازه ست؟ دنبال چي هستي؟ مي خواي همه رو موافق خودت كني؟ يا نه! همه ازت راضي باشن؟ خودت هم مي دوني كه پيغمبرش هم با اون اوج لطافت دشمن داشته؛ موافق هم داشته!...هان! يا ديگران همون چيزي رو بهمن كه تو توي ذهنت براشون داشتي؟ سعي نكنم آدمها رو حتما تو راه خودم بكشونم يا اينكه كاري براشون مي كنم براي اين باشه كه ديدشون نسبت به من بهتر شه ، ديني رو در برابر اين كارم حس كنن! - البته برعكسش رو بايد هميشه داشته باشيما! يعني كسي بهمون لطفي مي كنه حتما بهش اين شكرگزاري مون رو بفمونيم! كه اين درسته من باب ادبه اما بالاتر از اون بخاطر سپاس از خداست! كه بنده اي كه حق سپاس بنده ديگه اش رو بجا نياره حق سپاس خدا رو بجا نياورده! اين كه فلاني قدر ندونست بما ربطي نداره! تو توي اين بازار كلاه خودت رو بگير! -پس من نيتم رو مي كنم و فقط خدايي هم رنگش مي زنم بقيه اش رو ديگه مي سپارم بخدا و يه كاري رو براي ديگران انجام مي دم ...انجام هم كه دادم تموم شد..سعي كن چيزي ازش توي ذهنت جا نمونه! همونجا بگذار و بگذر! همه كارهاي خوبي كه مي كنيا! رها باش! فكر كن هي توي فكرت باشه كه من براي فلاني اين كار رو كردم... براي فلاني اين كار رو ...چقدر ذهنت پر مي شه! بابا هر چقدر مي تونيم بايد سبكبال راه بريم...بي بار اضافي! تا مي توني توشه ات رو خالي ببر! بذار تا ميشه از نور پر بشه ...نوري كه خودش ذهنت رو باز تر و روشن تر مي كنه

چون خدا مي خواد- قسمت چهارم (براي رهاي ع گفت...

پس بيا اول اين قول رو به هم بديم: ما اگه خدا فرصتي طلايي (طلايي مي گم كه بدوني چقدر خدا دوستت داشته كه فرصت خدمت رو بهت داده!) بهمون داد كه بتونيم خدمتي براي بند ه اش بكنيم: اول شكر اين فرصت رو مي كنيم بعد نيت مي كنيم خدايا بخاطر تو براي بنده تو اين كار رو مي كنم كل كار رو هم خودت مجري هستي و من فقط عروسكي ا م دستت كه حالت دستت رو بروز بدم! بعد كار رو همين جوري كه شروع نمي كنيم: با در نظر گرفتن حواشي و جوانب كار و با مشورت با يك مشاور خوب توي اون قضيه (بزرگتري، اهل خونه، يا يه فرد بيروني) كار رو انجام مي ديم !(يادمون باشه خيلي از وقتها كاري كه ما فكر مي كنيم درسته هميشه درست نيست و شايد بدترين گزينه باشه كه اين هم مي تونه دلايل مختلفي نظير نا آگاهي ما از مساله، يا عدم اشراف كامل به كل قضيه و يا اصلا شرايط استثنائي قضيه ، عاملش باشن!) و ديگه همونجا هم از ذهنمون خاليش مي كنيم يعني اون كار رو توي ذهنمون گنده نمي كنيم كه ببين براي فلاني چيكار كردم! چون همه اينا از جنس بادكنكن و ذهنمون رو پف الكي مي دن! عوض رشد حقيقي! البته اولش سخته! چندبار اول هي توي ذهن آدم فشار مياد اما بعد از يه مدتي ديگه بايد به ذهنت فشار بياري كه كار خوبت رو به يادت بياري... مي دوني با اين نگاه ديگه نه روحا بهم ميريزي نه احساسات و قضاوتهاي نادرست افراد اينقدر بهمت نمي ريزه! و اين اينقدر زيباست كه بدون اينكه متوجه باشي هر خوبي اي كه انجام مي دي محو مي شه... محو در مقابل خوبي مطلق! كه تا اون هست نه كه هيچ خوبي اي نيست! نه، خوبي هست! اما محوه توي خوبي اون بالايي!