تو میجوشی...

































خدای من!

تو می‌جـــوشی درون چــــشمه آبتو می‌جنبی درون مــوج و خــــیزاب
تـــویی گر قـــله‌ای برمی‌فـــــــرازدوگر ســـــروی به قــد خــویش نـازد
ز شــــوق کیــست گر اول فـــزاید؟ ز هـــجر کیــست گر آخـــر کم آید؟
غمـــــین‌آوا شبــــاویز شباهــــنگچه جز نام تو می‌گـــوید به آهنـــگ
چرا قـــو سر به جیــــب فکـرت آردچه جــــز عـشق تو را در سیـنه دارد
چــــرا غــــــرّد مگر رعد جگــــردوزنه از عشــــق تو دارد در جگر ســوز
من از چــشم تو می‌بینم همه شورهمه از عشق تو سرمست و مخمور
کنون ای خوبتر معشوق هر چیزز عشــق کوته من هم نپرهیز..

۱ نظر:

غریبه نیست گفت...

تغییر تحولاتتون من و کشته!