سلام به دوستای همراهِ قافلهی حُسن!چندی پیش دوستی بانام رها در قسمت نظراتِ مطلب قضاوت سوالی رو مطرح کرده بود؛ دوست دیگهای جواب سوال رهای عزیز رو داد و برای ما فرستاد. فکر کردیم شاید بد نباشه این سوال و جواب رو توی یه پست بگداریم تا همگی استفاده کنند
رها: چند وقته پیش در مورد خود من اتفاق افتاده بود که با نیت خیری که برای یکی از اعضای خانواده ام داشتم اما مورد قضاوت های نادرست ایشان قرار گرفتم و جملاتی رو به من گفتن که دلم بسیار سوخت و تا ساعتها گریه کردم ...
چند وقته پیش در مورد خود من اتفاق افتاده بود که با نیت خیری که برای یکی از اعضای خانواده ام داشتم اما مورد قضاوت های نادرست ایشان قرار گرفتم و جملاتی رو به من گفتن که دلم بسیار سوخت و تا ساعتها گریه کردم ... این کار ایشون که با تمام جلو رفتن های دوباره ی من تکرار شد دلم را کمی نسبت به ایشان لکه دار کرده است و متاسفانه بندی بر وجودم قرار داده...
حالا با این همه ظلمی که به خاطر ایشان هم از جانب خودش هم از جانب سایر اعضای خانواده متحمل شدم به نظر شما باید چگونه رفتار کنم ؟ ایشان را دیدم چگونه بر خورد کنم ؟ با توجه به اینکه سرخورده شدن برای من اثرات روحی فراوانی تاکنون داشته و خواهد داشت ؟از طرفی تحمل این بند کینه برایم سنگین است؟ به نظر شما باید چه کنم
دوست گلم ...متن خيلي صميمانه ات رو خوندم...تصميم گرفتم هرجور ي شه كمكت بكنم ...لذا هر چي به ذهن كوچيكم اومد رو برات مي نويسم...خيلي اميد دارم كه اين مشكلت بزودي زود برات آرامش بياره! آرامش كه مي گم منظورم توي مشكلت اين نيست كه حتما اعضاي خونواده ات قدرت رو بدونن يا قدر كارت رو ..يا معذرت خواهي كنن ...(راستش چون واقعا نمي دونم چي پيش اومده نمي تونم قضاوت كنم من فقط دارم هر چي توي ذهنم مياد رو به دوست عزيزم مي گم و بس) بلكه به اين مي گم آرامش كه عكس العملت در برابر اين كار طوري باشه كه آب از آب توي دلت تكون نخوره اينقدر محكم شده باشي (با سنگدلي اشتباه نشه ها(
• اول كار بگم هر چيزي كه توي زندگي آدم پيش مياد براي آينده راه گشاست: اگه بد بود تكرارش نمي كنيم اگر هم خوب بود كه سنجاقش مي زنيم به نكات برجسته زندگيمون ...اما اين بايد هميشه ملكه ذهنمون باشه كه چه خوب چه بد:
.هر دو بعنوان گام صعود و پرش اند
. در هرحال بايد هميشه شكر كرد!
. گاهي وقتها مشكلات آدمي كش ميان!
بعضي وقتها موضوعاتي بظاهر بد توي زندگي آدم پيش ميان كه آدم واقعا مسئول پيش اومدنشون نيست! فكر نمي كنه كاري كرده كه اينها رو سبب شده باشه! يا حداقل خودش رو مقصر نمي دونه! با اين مشكلات آدم حسابي مي افته توي اذيت! انصافي هم مرد افكنه! اما بهمون اندازه كه اين مشكلات داره طول مي كشه و تو داري زجر مي كشي اما بهت قول مي دم كه داري نزديكتر مي شي! اميد نمي دم بهتا! واقعيتيه! تو روي خطي هستي كه ازاينور با زجر داري روش راه مي ري (اما داري راه مي ري! يعني هنوز هدفت رو فراموش نكردي با وجود مشكلت!) از اونور هم حركت خدا به سمت تو شروع شده ...ادامه بدي بهش مي رسي و لحظه برخورد تو با اون لحظه پرواز ته! فقط زمين نشين! اين محك خوردن براي آدمها حسابي نيرو از آدم مي گيره! اما خوب بالاخره اينقدر درس گرفتيم كه بشه با اين روزهاي سخت كنار اومد و به روزهاي ساحل آرامش رسيد ..(هر چند بنظر من تا ...هيچ آرامشي وجود نداره! و هميشه بايد بدوي!)
شايد خار مغيلانته؟ من خودم اون چيزايي رو كه هنوز برام حل نشده اند و آزارم مي دن گذاشتم توي زنبيل خار مغيلانم كه بايد موجبات فرح من رو هم ايجاد كنند! مي دوني چطوري اين خار مغيلان رو تمرين كني كه براي آدم فرح زا بشن؟ داستان اون مرده كه زنش مرده بود و توي فكر با بچه هاش سوار اتوبوس شده بود يادته؟ بچه ها اتوبوس رو ريخته بودن بهم...بعد كه با اعتراض يكي از مسافرين مواجه شده بود پدره قضيه رو تعريف كرده بود و ...اون لحظه چقدردلت مي خواست بچه ها داد بزنند... اتوبوس رو بريزن بهم...هان ! چيزي كه توي صورت اولي اعصابت رو بهم ميريزه حالا برات لذت بخش ترينه! خار مغيلان هم اينطوريه كه برامون گل و نسرين مي شن! ...اگه منظر فكر آدمي، فكر ميگما نه نگاه! چون نگاه گاهي فقط همين ظواهر رو مي پاد..همين صورت اخم كرده رو مي بينه...همين اعتراضها رو مي شنوه...همين چيزهايي كه بين افراد بصورت ظاهري داره ردو بدل مي شه! هان! پس منظر نگات نه! منظر فكرت رو عوض كني ...فكر آدم اگه يه ذره رشد كنه خيلي پيچ و خمهايي رو درك مي كنه كه نگاه ظاهري نمي تونه ببينه چه برسه به دركش! اينكه در موردت قضاوت بد شده از منظر يا جميل وارد شو...زيبايي مي دوني توي اين قضيه كجاست؟ اينكه :
• خانمي عزيزم! خودت رو محك بزن! چقدر مهره هاي زيربنايي ات در برابر حرف ديگران (يكي هم قضاوت ديگران!) محكم شده؟ يا هنوز بايد بتون كاري بشي؟ هدفت كه يادت نرفته ؟ براي اون بايد ساخته بشي ديگه! نه؟
ديدن اون فرد يا افراد بدون اين قضيه در جهت ديدن خوبيهاي ديگه اونها! نسبت به آدمها كور نشيم! ببينيمشون! (شايد بگي اين قضيه رو هم منها كنم باز هم توي قضيه مشكل هست...يه چيزي بگم؟!اجازه ست؟ دنبال چي هستي؟ مي خواي همه رو موافق خودت كني؟ يا نه! همه ازت راضي باشن؟ خودت هم مي دوني كه پيغمبرش هم با اون اوج لطافت دشمن داشته؛ موافق هم داشته!...هان! يا ديگران همون چيزي رو بهمن كه تو توي ذهنت براشون داشتي؟ سعي نكنم آدمها رو حتما تو راه خودم بكشونم يا اينكه كاري براشون مي كنم براي اين باشه كه ديدشون نسبت به من بهتر شه ، ديني رو در برابر اين كارم حس كنن! - البته برعكسش رو بايد هميشه داشته باشيما! يعني كسي بهمون لطفي مي كنه حتما بهش اين شكرگزاري مون رو بفمونيم! كه اين درسته من باب ادبه اما بالاتر از اون بخاطر سپاس از خداست! كه بنده اي كه حق سپاس بنده ديگه اش رو بجا نياره حق سپاس خدا رو بجا نياورده! اين كه فلاني قدر ندونست بما ربطي نداره! تو توي اين بازار كلاه خودت رو بگير! -پس من نيتم رو مي كنم و فقط خدايي هم رنگش مي زنم بقيه اش رو ديگه مي سپارم بخدا و يه كاري رو براي ديگران انجام مي دم ...انجام هم كه دادم تموم شد..سعي كن چيزي ازش توي ذهنت جا نمونه! همونجا بگذار و بگذر! همه كارهاي خوبي كه مي كنيا! رها باش! فكر كن هي توي فكرت باشه كه من براي فلاني اين كار رو كردم... براي فلاني اين كار رو ...چقدر ذهنت پر مي شه! بابا هر چقدر مي تونيم بايد سبكبال راه بريم...بي بار اضافي! تا مي توني توشه ات رو خالي ببر! بذار تا ميشه از نور پر بشه ...نوري كه خودش ذهنت رو باز تر و روشن تر مي كنه
پس بيا اول اين قول رو به هم بديم: ما اگه خدا فرصتي طلايي (طلايي مي گم كه بدوني چقدر خدا دوستت داشته كه فرصت خدمت رو بهت داده!) بهمون داد كه بتونيم خدمتي براي بند ه اش بكنيم: اول شكر اين فرصت رو مي كنيم بعد نيت مي كنيم خدايا بخاطر تو براي بنده تو اين كار رو مي كنم كل كار رو هم خودت مجري هستي و من فقط عروسكي ا م دستت كه حالت دستت رو بروز بدم! بعد كار رو همين جوري كه شروع نمي كنيم: با در نظر گرفتن حواشي و جوانب كار و با مشورت با يك مشاور خوب توي اون قضيه (بزرگتري، اهل خونه، يا يه فرد بيروني) كار رو انجام مي ديم !(يادمون باشه خيلي از وقتها كاري كه ما فكر مي كنيم درسته هميشه درست نيست و شايد بدترين گزينه باشه كه اين هم مي تونه دلايل مختلفي نظير نا آگاهي ما از مساله، يا عدم اشراف كامل به كل قضيه و يا اصلا شرايط استثنائي قضيه ، عاملش باشن!) و ديگه همونجا هم از ذهنمون خاليش مي كنيم يعني اون كار رو توي ذهنمون گنده نمي كنيم كه ببين براي فلاني چيكار كردم! چون همه اينا از جنس بادكنكن و ذهنمون رو پف الكي مي دن! عوض رشد حقيقي! البته اولش سخته! چندبار اول هي توي ذهن آدم فشار مياد اما بعد از يه مدتي ديگه بايد به ذهنت فشار بياري كه كار خوبت رو به يادت بياري... مي دوني با اين نگاه ديگه نه روحا بهم ميريزي نه احساسات و قضاوتهاي نادرست افراد اينقدر بهمت نمي ريزه! و اين اينقدر زيباست كه بدون اينكه متوجه باشي هر خوبي اي كه انجام مي دي محو مي شه... محو در مقابل خوبي مطلق! كه تا اون هست نه كه هيچ خوبي اي نيست! نه، خوبي هست! اما محوه توي خوبي اون بالايي
شايد اين تجربه ام بدردت بخوره: من خودم يه بار يه كاري رو خوب براورد نكرده بودم بعد در مقابل نتيجه كار خيلي ناراحت شده بودم حال از اول مهر هاي انجام كار رو درست نچيده بودم!
• يكي از چيزايي هم كه وقتي نفرت و كينه از كسي خداي نكرده برام بخواد پيش بياد انجام مي دهم فضولي توي خوبيهاي اون فرده: بزور هم كه شده يه خوبي ازش در ميارم و هي تو ذهنم بارورش مي كنم تا نذاره لحظه اي ذهنم توي كثافت نفرت و كينه دست و پا بزنه! اين خوبي مثلا فهميدن يه برداشت خوب طرف از يه موضوع، دفاع از اون فرد در غياب او، در حضورش هم شايد چون يه ذره شكراب شده شده باشه چيزي نمي گم كه تحريكش كنم...و حتي شايد چيزي رو كه بدونم نظر اونه و درست هم باشه بيان كنم تا آروم آروم اين ارتباط درست شه...پختن غذاي مورد علاقه اون فرد توي مهموني جمعي...يه جوري به گوشش چيزهاي مصالحه اميز از طرف خودم مي رسونم....مثلا توي جمعي كه نيست براي يه چيزي بخوام مثالي بزنم و بشه به اون ربطش داد از اون مثال مي زنم...فضا آروم مي شه...منتها اولش بايد حساسيت آنتنهاي خودمون رو نسبت به قضيه بايد كمِ كم كنيم ؛ مطمئن باش اونها هم حساسيتشون رو از دست مي دن...موضوع صحبت رو به چيز هاي ديگه كشوندن با جديت ( يعني واقعا فيلم بازي نكنيم با اين باور حرف ديگه اي رو بزنيم كه واقعا نبايد روي موضوع بيخودي اين قدر وقت تلف كرد!) و ضمنا اينهايي كه گفتم اصلا از ذلت نفس نيست! اونيكه اول بهت نهيب مي زنه كه اينها از جنس ذلتن شيطانيه! يه ذره كه اين كار رو بكني عزت نفس كه يه گشادگي روحي خاصي بهت مي ده رو احساس خواهي كرد! بزرگت مي كنه! مشهد پيش امام رضا گفتيم: نمي خواهيم كوچيك بمونيم يادته كه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر