سر بر آستانت میگذارم و به بيصداییِ نم نم اشکهایم ،آرام نجوا میکنم: سلام
به دیدارت آمدهام مرهمِ هستی و شنیدهام که سرت نه! روح هستی شکافته!
باورکن شنیدهام مولا، شنیدهام پدرم، عزیزدلم. شنیدم اما باورنکردم. اشکبارم و در سکوت. از درد فریاد نمیزنم، نکند آزارت دهم. از غم ناله نمیکنم، نکند حال بیمارت را پریشان کنم. از بیچارگی ضجه نمیزنم تا چشمان به خون نشستهات را جویای احوالم، به زحمت بازنکنی.
مولا! سر تو نه، دل مرا زخم، صبر مرا آتش زدهاند، جان مرا ریش کردهاند.
مولا! می شود دست بر دلم بکشی که تاب بیاورم؟
مولا! میشود کاری کنی دلم قرار بگیرد؟
مولا هروقت دلم بیتاب میشد، هروقت درهجوم درد و غصه غرق اشک میشدم، نادعلی میخواندم و به فریاد صدایت میزدم تا دستم را بگیری.
مولا! بگو الآن، الآن که دلم دارد جان میدهد، چه کنم؟
مولا! حالا که نمیتوانم از شدت درد، حتی فریاد برآورم چه کنم؟ حالا که حالت، صدای فریادم را خاموش کرده چه کنم؟
مولا! تنگ است حال دل، چرا تمام نمیشود این زندگی؟ چرا درهم نمیپیچد این خورشید و ماه و آسمان و زمین؟
مولا! چرا نمیمیرم از این غمِ بی پدری؟ بی پدری نه! از این درد که: «پدرم را کشتند» به که پناه ببرم؟ دستانم را به عطوفت کدام دست بسپارم؟ آخر جز تو کسی نیست، جز تو یاوری نیست.
مولا! جز تو مرهمی نیست، پس خودت بیا در آشوب اینهمه غم و تنگی به دادم برس! آخ! یداللهِ نابسته! باسط الیدین بالرحمه به دادم برس!
پدر مهربان مرهم بهدست!
نوشداروی بیتأخیر!
بهانه خدا!
علت ایجاد!
یا علی! بیا به دادم برس.
ماندهام برگیر دستم یا علی ...
دستم به دست همت مردانه یا علی...
بیا به داد دلم برس در بیامانیِ گریه و هقهقِ درد. مولا! بیا پناه اشکهایم باش، بیا جانم را درآغوش عطوفت پدرانهات، آرام کن.
مولا! قدر و ارزش شب های قدر نه! قدر و قیمتِ هستی بودی و «قَدر»ت را ندانستند. جهان قدرش را از دست داده. کدام قرآن را بهسر بگیرم که خون نچکد؟ کدام آیه را بخوانم که نشکافته باشد؟ بهکدام اسم اعظم قسمش دهم که تو نباشی؟ مولا! چطور بگویم:«بعلیٍ»؟ درهمین قَسم اول غرق باران و سیلِ غصه میشوم. چه شب قدری مولا؟ چه شب قدری؟ تاب دلِ بیتابم به قَدراینهمه درد نمیرسد. توان جانم به قدر شهادتت نیست، هستی من به قدرِ ازدست دادنت تاب ندارد. مولا! حالِ دلم به شب قدر، قَد نمیدهد. قلبم آتش گرفته، جانم میسوزد جان من!
من بیتو یتیم شدهام و خودش گفته:«یتیم را از درگاه خانههایتان نرانید.» و خودم شنیدم که به خدا سفارشم را کردی و گفتی :«الله الله فی الایتام!» من تمام شبهای قدربا گونههایی که ردّ اشک یتیمی گرفته، با دلی که داغ بیپدری و دربدری خورده، به درگاه خدا میروم و با گرد یتیمی که به صورتم نشسته، گونههایم را بر آستان اجابتش میگذارم و میگویم:«الهی بعلیٍ»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر