انصارالحسین1

 


ای کاروان آهسته ران کآرام جانم می‌رود...
و کاروان در حرکت است... و چه هیاهویی...  و چه عشقی... و چه دردی ... آه... آه...
و یاران برای یاری با کاروان همراه شده‌اند؛ عده‌ای نیز همراه خواهند شد... طوبی لهم... طوبی لهم... که فرمودند : یارانی مانند ایشان نبوده‌اند و نخواهند آمد...


السلام علیکم یا انصار الله
السلام علیکم یا انصار الحسین
السلام علیکم یا شرف الحیاه
السلام علیکم یا شرف الآدمیة...


بیا تا با اندکی تامل در سرگذشتی از یاران امام، ما هم از دور با کاروان همراه شویم...


*****


زُهَیر بن قین بن قیس بَجَلی انماری:
...زمان می‌گذرد و آخرین الله اکبر زهیر بی‌جان... گرد و غبار میدان بر زمین و سر خونین زهیر در آغوش امام می‌نشیند. عطر آغوش امام در سینه زهیر که می‌پیچد و خون که زنگ سالها از خاطرات می‌شوید:
- پیامبر جایی مرا خوانده بود...
نفس های زهیر به شماره اند:
- کودک بودم... میان کوچه‌های مدینه... و تو نوجوان... درآن سالهای دور... و من این همبازی کودکی‌ها را بسیار دوست می‌داشتم... و در کودکی‌هایم به او عشق می‌ورزیدم...
امام مهربان دست بر سر زهیر می‌کشد و خون پیشانی‌اش پاک می‌کند.
- آنقدر تو در چشمان من بزرگ بودی که ناخواسته و نشناخته ادب می‌کردم...
بغض می‌ریزد در گلوی زهیر:
- و خاک پایت بر دیده... پیامبر از کوچه می‌گذشت... و ما سرگرم بازی... پیامبر مرا در آغوش گرفت ... مهربان و طولانی... و گونه‌ام بوسید... و خندید که، هر که حسینم دوست دارد، محبوب من است...
اشک می‌نشیند در چشمان امام و لبخند بر لب‌های زهیر:
- در گوشم دعا کرد، عاقبتت در کنار حسین به خیر شود و با او...
زهیر خیره نگاه امام می‌شود:
- من استجابت دعای پیامبرم... چنین نیست؟ به خدا سوگند که گفت عاقبتت به خیر... با حسین...
امام فقط سر تکان می‌دهد.
- من استجابت دعای پیامبرم... که پیامبر جایی مرا خوانده است... در کنار تو... همراه تو...
- عاقبتت به خیر شد زهیر... چنان که تا قیامت، آدمیان غبطه‌خور امروزت خواهند بود... و دریغاگویان این ساعاتت... گوارایت آغوش جدم رسول امین...
امام می‌گوید و چشم‌های زهیر می‌بندد:


انا لله و انا الیه راجعون...


(سید علی شجاعی)


 ای کاروان آهسته ران کآرام جانم می‌رود...
و کاروان در حرکت است... و چه هیاهویی...  و چه عشقی... و چه دردی ... آه... آه...
و یاران برای یاری با کاروان همراه شده‌اند؛ عده‌ای نیز همراه خواهند شد... طوبی لهم... طوبی لهم... که فرمودند : یارانی مانند ایشان نبوده‌اند و نخواهند آمد...


السلام علیکم یا انصار الله
السلام علیکم یا انصار الحسین
السلام علیکم یا شرف الحیاه
السلام علیکم یا شرف الآدمیة...


بیا تا با اندکی تامل در سرگذشتی از یاران امام، ما هم از دور با کاروان همراه شویم...


*****


زُهَیر بن قین بن قیس بَجَلی انماری:
...زمان می‌گذرد و آخرین الله اکبر زهیر بی‌جان... گرد و غبار میدان بر زمین و سر خونین زهیر در آغوش امام می‌نشیند. عطر آغوش امام در سینه زهیر که می‌پیچد و خون که زنگ سالها از خاطرات می‌شوید:
- پیامبر جایی مرا خوانده بود...
نفس های زهیر به شماره اند:
- کودک بودم... میان کوچه‌های مدینه... و تو نوجوان... درآن سالهای دور... و من این همبازی کودکی‌ها را بسیار دوست می‌داشتم... و در کودکی‌هایم به او عشق می‌ورزیدم...
امام مهربان دست بر سر زهیر می‌کشد و خون پیشانی‌اش پاک می‌کند.
- آنقدر تو در چشمان من بزرگ بودی که ناخواسته و نشناخته ادب می‌کردم...
بغض می‌ریزد در گلوی زهیر:
- و خاک پایت بر دیده... پیامبر از کوچه می‌گذشت... و ما سرگرم بازی... پیامبر مرا در آغوش گرفت ... مهربان و طولانی... و گونه‌ام بوسید... و خندید که، هر که حسینم دوست دارد، محبوب من است...
اشک می‌نشیند در چشمان امام و لبخند بر لب‌های زهیر:
- در گوشم دعا کرد، عاقبتت در کنار حسین به خیر شود و با او...
زهیر خیره نگاه امام می‌شود:
- من استجابت دعای پیامبرم... چنین نیست؟ به خدا سوگند که گفت عاقبتت به خیر... با حسین...
امام فقط سر تکان می‌دهد.
- من استجابت دعای پیامبرم... که پیامبر جایی مرا خوانده است... در کنار تو... همراه تو...
- عاقبتت به خیر شد زهیر... چنان که تا قیامت، آدمیان غبطه‌خور امروزت خواهند بود... و دریغاگویان این ساعاتت... گوارایت آغوش جدم رسول امین...
امام می‌گوید و چشم‌های زهیر می‌بندد:


انا لله و انا الیه راجعون...


*****


راهیابی به بارگاه دوستکاروان امام به «زرود» رسیده بود، کاروانیان همه بارها را گشوده بودند تا قدری بیاسایند. زهیر از سفر حج به سمت کوفه باز می‌گشت. مقصد او با امام حسین علیه‌السلام یکسان بود و وجود آب و آبادی او را آرام آرام به «زرود» کشانیده بود. از قضا امام حسین علیه‌السلام هم در همان منطقه نزدیک خیمه زهیر بار نهاده بود. زهیر در طول سفر خود را از حسین  و یارانش پنهان می‌کرد تا مبادا او را به جهاد تکلیف کنند، اما روز موعود فرا رسیده بود. او با گروهی از بستگان و یاران بر سر سفره غذا نشسته بود که ناگاه سفیر امام سر رسید و پس از سلام به زهیر گفت: حسین بن علی می‌خواهند با تو ملاقاتی داشته باشند! با شنیدن این جمله بهت و حیرت اهل مجلس را فرا گرفت و هر کس هر چه در دستش بود افتاد، در آن فضای بهت و حیرت ناگاه صدای همسر زهیر بلند شد که صدا زد: «سبحان الله! آیا پسر پیامبر کسی به سوی تو می‌فرستد ولی تو او را بی‌پاسخ می‌گذاری؟ برخیز تا دریابی ذریه پیامبر چه درخواستی دارد و سپس برگرد.»  
زهیر از جای برخاست و به خدمت امام شرفیاب شد.
مدت زمانی نگذشته بود که زهیر با سرعت و با صورتی برافروخته و شادمان به سوی یارانش بازگشت و دستور داد خیمه‌اش را جمع کنند و آن را به طرف خیمه امام حسین علیه‌السلام و یارانش منتقل و در آنجا برپا کنند.
دعوت زهیر از خویشان
زهیر بعد از ملاقات با امام به نزد همسر و همراهانش برگشت و آنان را از تصمیم خویش مبنی بر پیوستن به امام حسین علیه‌السلام مطلع نمود و به آنان اعلام کرد:
هر کس علاقمند است میتواند همراه من باشد وگرنه این آخرین دیداری است که با هم داریم!
دعوت زهیر بی‌نتیجه نبود. پسر عمویش سلمان بن مضارب و غلام او به امام پیوستند.
همسر زهیر نیز در آخرین دیدار خطاب به وی گفت:
خداوند پشت و پناهت باشد و آنچه که خیر است برای تو مقدر نماید، خواهشی دارم که در قیامت در نزد جد حسین علیه‌السلام مرا یاد نمایی!
زهیر و نخستین اعلان وفاداری
قبل از رسیدن کاروان امام به کربلا و در پی نامه ابن زیاد به حرّ، مبنی بر سخت‌گیری بر امام حسین علیه‌السلام امام خطبه‌ای ایراد نمود. پس از پایان خطبه ایشان، جمعی از یاران سخنانی را در اظهار وفاداری بر زبان آوردند که از جمله آنها زهیر بود، زهیر برخاست و عرضه داشت:
«خداوند تو را راهبر و راهنمای ما قرار دهد ای پسر پیامبر خدا! کلامت را شنیدیم، اگر دنیا را برای ما بقایی بود و ما در آن زندگی جاوید داشتیم، ما پایداری در یاری تو را بر زندگانی جاوید دنیا مقدم می‌داشتیم.»
احتجاج زهیر در روز تاسوعا
در روز تاسوعا گفتگویی میان عزره بن قیس - از لشکریان کوفه- و زهیر اتفاق افتاد، عزرة به زهیر گفت: ای زهیر تا آنجا که من سراغ دارم تو از شیعیان اهل بیت نبودی، تو فردی طرفدار عثمان بودی!
زهیر در پاسخ وی گفت:
«اینک نمی‌بینی که به آنان پیوسته‌ام؟ من با اینکه برای حسین علیه‌السلام نامه ننوشته‌ام و فرستاده‌ای را به سویش نفرستاده‌ام، ولی در راه که به چهرۀ او نظر کردم، به یاد رسول خدا (ص) و مقام او افتادم و تشخیص دادم که باید در حزب او قرار گیرم و یاریش نمایم و جانم را فدایش کنم، چرا که شما حق خدا و پیامبرش را پایمال کردید.»
حمایت زهیر از امام در شب عاشورا
در شب عاشورا پس از آنکه امام علیه‌السلام به یاران و اصحابش اجازه بازگشت داد و همه را برای بازگشتن آزاد گذاشت، هر کدام از آنان سخنانی گفتند، زهیر نیز برخاست و وفاداری خویش را با این کلمات به حضرت عرضه داشت:
«ای فرزند رسول‌الله! به خدا قسم دوست داشتم که در راه تو هزار بار کشته و سپس زنده و باز کشته می‌شدم، و آرزو داشتم که با کشته شدن من، تو و یا یکی از این جوانان بنی‌هاشم از مرگ نجات می‌یافتند!»


 کاش ما را صدهزاران جان بدی     تا نثار جلوه جانان شدی
احتجاج زهیر با سپاه کوفه در صبح عاشورا
زهیر در روز عاشورا و قبل از آغاز رسمی جنگ به مقابل لشکر دشمن رفت و به نصیحت آنان پرداخت، وی در بخشی از سخنانش چنین گفت:
«ای اهل کوفه از عذاب خدا بترسید! هر مسلمانی وظیفه دارد خیرخواه برادر مسلمانش باشد و از نصیحت او خودداری نکند، قبل از اینکه به روی همدیگر شمشیر بکشیم برادر همدیگریم و دین و ملت ما واحد است و مسئولیت ارشاد و راهنمایی همدیگر را بر دوش داریم، اما اگر پای شمشیر به میان آمد، دیگر رابطۀ برادری ما قطع می‌گردد و ما امتی دیگر و شما امتی غیر از ما خواهید بود! تردیدی نداشته باشید که خداوند به وسیلۀ خاندان پیامبرش محمد (ص) ما و شما را به صحنه امتحان کشیده است و می‌نگرد که ما و شما چگونه حق آنان را ادا می‌کنیم! امروز شما را به یاری خاندان رسول خدا (ص) دعوت می‌کنیم و از شما می‌خواهیم دست از یاری طاغوت -عبید الله بن زیاد- بردارید، زیرا به خوبی می‌دانید که حکومت آنان، آرزوهای شما را برآورده نخواهد کرد و جز زشتی و نکبت نصیب شما نخواهد شد، چشمان شما را کور خواهند کرد، دست و پایتان را قطع می‌کنند، قطعه‌قطعه‌تان خواهند کرد و از شاخه‌های درختان آویزانتان خواهند نمود، بزرگان و برجستگانتان را از دم تیغ خواهند گذراند همان گونه که حجر بن عدی و یارانش را کشتند و هانی بن عروه و امثال وی را به شهادت رساندند!»
سخن زهیر که به اینجا رسید شمر(لعنة الله علیه) تیری به سوی وی پرتاب کرد و گفت: ساکت باش که به زودی به همراه پیشوایت کشته خواهی شد!
زهیر در پاسخ شمر گفت:
«آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟! به خدا سوگند مرگ در رکاب حسین علیه‌السلام بسیار محبوب‌تراست برای من از زندگی ابدی با افرادی همانند شما!»
زهیر برای بار دوم مردم را خطاب کرد و گفت:
«بندگان خدا، فریب این فرد پست و پلید و امثال وی را نخورید و از دین خویش رویگردان نشوید، به خدا سوگند از شفاعت محمد (ص) بهره‌مند نخواهد شد قومی که خون خاندان رسول خدا و اهل بیت او را بریزند و اقدام به کشتن کسانی نمایند که به یاری آنان برخاسته‌اند و از حریم اهل بیت حمایت می‌نمایند!»
یکی از یاران امام به زهیر پیام داد که حضرت می‌فرمایند:
«فلعمری لئن کان مومن آل فرعون نصح لقومه و ابلغ فی الدعاء لقد نصحت لهولاء و ابلغت لو نفع النصح و الابلاغ»
«به جان خودم سوگند، همان گونه که مومن آل فرعون به نصیحت قوم خویش پرداخت و نهایت تلاش خود را برای اتمام حجت بر آنان به کار برد، تو نیز این مردم را پند و اندرز دادی و اتمام حجت نمودی، اما دریغ از گوش شنوا برای نصیحتها و اتمام حجتهای تو!»
زهیر و نماز امام
زهیر به همراه «سعید بن عبدالله حنفی» به فرمان امام که فرمود: «پیش روی من بایستید تا نماز ظهر را به جای آورم.» سپر جان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام شد. او تا پایان نماز از امام محافظت کرد.
شهادت و دعای امام به زهیرزهیر در روز عاشورا پس از یک حمله و جنگ شدید به حضور امام برگشت و در حالی که دستش را روی شانه امام گذاشته بود و برای بار دوم اجازه میدان می‌گرفت گفت:
«اقدم هدیت هادیاً مهدیاً، فالیوم تلقی جدک النبیا، و حسناً و المرتضی علیاً، و ذا الجناحین الفتی المکیا، و اسدالله الشهید الحیا»
«میروم، جانم فدای تو باد که هدایت یافته و هدایت گردیده. امروز روز ملاقات جد تو می‌باشد و روز ملاقات حسن و علی مرتضی و جعغر طیار آن جوانمرد سلاح به تن است و روز ملاقات حمزه اسد الله آن شهید زنده است.»
امام فرمودند: «من هم به دنبال تو رسول الله و امیرالمومنین را ملاقات خواهم کرد.»
بعد از شهادت زهیر حضرت بر بالینش حاضر گردید و با این جملات از وی تقدیر نمود:
«لا یبعدک الله یا زهیر و لعن قاتلک »
خداوند تو را از رحمتش دور نگرداند ای زهیر، و بر قاتلان تو لعنت کند.


السلام علیک یا زهیر بن قین
السلام علیک یا ناصر الحسین
طوبی لک... طوبی لک...
 


منابع:
زیبایی‌های کربلا، محمد محمدیان
یاران شیدای حسین بن علی علیهما السلام،  مرتضی آقاتهرانی

هیچ نظری موجود نیست: