پدر داشت روزنامه مي خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پيش پدرش رفت و گفت: پدر بيا بازي کنيم پدر که بي حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنيا بود را تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن. پسر هم رفت و بعد از مدتي عکس را به پدرش داد. پدر ديد پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسيد که نقشه جهان رو … چطور تونستی؟ پسر گفت: من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم.
وقتي آدمها درست بشن دنيا هم درست ميشه..
جالب بود؛ یاد این حدیث افتادم که مضمونش این بود که اگه رابطه بین خود و خدا را اصلاح کنی؛ خدا هم رابطه بین تو و خلق رو اصلاح خواهد کرد.
پاسخحذف